معنویت و بینش سیاسی
حضرت آیتالله العظمی موحدی نجفی با بهرهگیری از تربیت دینی و پرورش در دامان پدر و مادری معتقد و مذهبی و با برخورداری از عنایات و الطاف ویژهی پروردگار، از چنان معنویت و بینش سیاسی قدرتمندی بهرهمند است که بخش مهمی از تاریخ جهاد معاصر کشور افغانستان را تحت تأثیر یکی از بزرگترین تحولات قرن حاضر قرار داد. دین را که با استبداد و ظلم حاکمان به گوشهی مساجد وکنج خانهها رانده شده بود، زنده، اسلام را بالنده و مستکبران را سراَفکنده کرد و روحیهی استکبارستیزی و عدالتخواهی را که به سستی گرائیده بود، از نو در دلهای محرومان و ستمدیدگان شعلهور ساخت. اخلاق و معنویت، علم و بصیرت، شکوه شخصیت، قاطعیت و صلابت روح، عزت نفس، تهذیب و پارسایی، فداکاری و همت بلند مرجع عالیقدر سبب شده است که ایشان از این جهات در اوج و دیگران در فرود باشند.
خدا محوری
روحیه تعبد و بندگی خدا در مرجع عالیقدر موج میزند، هرکس در هر مقام و موقعیتی با ایشان روبرو میشود، تحت تأثیر این خصلت و زهد و پارسایی ایشان قرار میگیرد. دنیای ایشان، دنیای زمینی آسمانی است. همیشه یک ثبات و آرامش خاصی در ایشان دیده میشود که نشان از اتکاء به خداوند متعال در حد بسیار بالایی دارد. در رفتار وگفتار مرجع عالیقدر، اعتقاد به توحید افعالی به وضوح قابل مشاهده است. ایشان همه چیز را از ناحیهی خدا و در دست قدرت پروردگار میدانند و در این راستا طلاب حوزه و شاگردان حوزه درسی خود را علاوه بردعوت به مبارزه با دشمن درون و بیرون، به همین توحید افعالی دعوت میکنند. یک روز در نجف اشرف و در هر زمان و موقعیت دیگری ضمن اندرز طلاب مبنی بر اینکه تحصیل، تبلیغ و عمل باید برای خدا باشد، به نتایج درخشان اخلاص اشاره کرده فرمودند: «شما برای خدا بگویید، شما برای خدا خالصانه کار کنید، سینهزن و طرفدار پیدا خواهید کرد. آری عمل هر قدر بزرگ باشد ولی اگر با تکیه به خداوند صورت پذیرد، یقینا امداد الهی و تأییدات ربانی را به دنبال خواهد داشت».
سادگی و بیآلایشی
سادگی و بیآلایشی در زندگی، یکی از بهترین دلایل معرفت انسانی به معنای حیات است. آرایش و پیرایش و تصنع در ارائهی شخصیت، به تنهایی میتواند جهل آدمی را به حقیقت حیات و شخصیت و رشد کمال آن به خوبی اثبات نماید. استغنای ذات آدمی، شخصیت را در مرتبهای از رشد قرار میدهد که هرگز تن به آرایش خویشتن با پدیدههای چشمگیر برای اهل دنیا نمیدهد. خندهی طبیعی، گریهی طبیعی، نگاه طبیعی، رفتار طبیعی، رویارویی ساده و ناب با انسان ها که بندگان خداوند هستند، همه و همه کشف از استغنای شخصیت آدمی مینماید. این حالت روحی در مرجع عالیقدر، مورد اتفاق نظر تمام کسانی است که ایشان را دیدهاند.
تکلف گرنباشد خوش توانزیست تعلق گر نباشد، خوش توان مُرد
زندگی مرجع عالیقدر چه آن زمان که طلبهای محصل بود و چه در زمان حاضر که نگین مرجعیت است، فرقی نکرده، بلکه الآن به مراتب ساده زیستتر از زمان قبل است. ایشان همواره در اندیشهی پابرهنگان محروم است و غنی و فقیر، رئیس و مرئوس، دارا و ندار، مسئول و غیر مسئول نزد ایشان فرقی با یکدیگر ندارند.
صلابت و اقتدار
«من در عمرم جز از خداوند متعال از کسی نترسیدهام». این بیان نشان از صلابت و قدرت شخصیتی دارد که سبب شده بود از آن سالهای آغازین مبارزه در نجف تا اکنون، در مقابل حوادث متلاطم روزگار تزلزلی به خود راه ندهد و در مقابل ناملایمات سیاسی و اجتماعی ایستادگی نماید. ایشان در بینش سیاسی، محکم و متصلبند و در تصمیمگیری نهایی، یکه و تنها با قاطعیت عمل میکنند و از کسی واهمهای ندارند. و افراد ترسو و دو پهلو و محافظهکار را دوست نمیدارند و با تشخیص، تصمیم به انجام وظیفه شرعی خود میگیرند چه کسی خوشش بیاید یا خوشش نیاید. از این رو هنگامیکه نظری بر یاران ایشان و در واقع نخستین هسته بنیانگذار نهضت عدالتخواهی در افغانستان در نجف اشرف میاندازیم، میبینیم همگی افراد نترس و شجاعند که در نهایت جانهای خود را بر سر هدفی که داشتند، تقدیم نمودند. مرجع عالیقدر در این خصوص میفرماید: «امام خمینی«ره» که به نجف آمد اوایل بسیار غریب بود. شبها که نماز ایشان میرفتم، دو يا سه نفر بیشتر کسی نبود. اما کار ما و رفت و آمد ما نزد ایشان تعبدی و تقلید محض بود نه تحلیل. در آن زمان برای طلبه مبتدی قدرت تحلیل آن چنانی هم نبود و این تنها جهت تعبد بود که ما را با امام مرتبط میساخت. بعدها مشخص شد که حقیقتاً ارتباط با ایشان از هدایت های خداوند تبارک و تعالی بوده است.
به تدریج با ارتباط با بعضی از طلبهها، اطرافیان امام بیشتر شد. در این میان تعداد طلاب افغانستانی که با بیت امام مراودت پیدا کردند هم بهتر شد. و در نهایت از یک نفر آن اوایل که بنده بودم به پنج تن یار وفادار و مخلص ارتقاء یافت.
شهید حسینی، شهید اخلاقی، مرحوم عرفانی، عبدالخالق علوی و بنده، پنج تن یار مخلص و جانفدای حضرت امام بودیم که پس از مدتی با الهام از افکار انقلابی امام، با همکاری افراد نامبرده که از اصحاب درس فلسفه بنده بودند، پایههای نهضت اسلامی در افغانستان را بنیان نهادم».
سازش ناپذیری و استکبارستیزی
مرجع عالیقدر چه در هنگام مبارزه با طاغوت، چه در زندان، چه در هنگام جنگ و جهاد با دشمن متجاوز شرقی، با روحیهای استکبار ستیز و سازش ناپذیر به میدان آمد و فرمود:
«هرمقدار که ما را زندان و شکنجه کنند، زن و فرزندانمان به اسارت گرفته شوند و اموالمان به غارت برده شود، هرگز تن به ذلت و خواری نمیدهیم و تسلیم اماننامهی شرک و کفر نمیگردیم، سر بر دار مینهیم اما هرگز بر سر آزادی و عدالتخواهی مردممان با دشمن معامله نمیکنیم».
این روحیه استکبار ستیزی همواره یکی از شاخصههای برجسته مرجع عالیقدر است که اکنون و به هنگام مرجعیت نیز این روحیه در ایشان موج میزند و هر روز هم بر شکوفایی آن افزون میشود.
به عکس درباره ملتها میفرمایند: «ما با حفظ استقلال با تمام ملتها و مردمان صلحجو روابط دوستانه خواهیم داشت، ما با هیچ ملتی دعوا نداریم. دعوا اگر هست بر سر دولتهاست. دولتها هم اگر با ما به طور احترامآمیز رفتار کنند، احترام متقابل را دارند. ما با تمام دولتها در صورتی که دخالت در امور داخلی ما نکنند و برای ما احترام متقابل قائل باشند با احترام رفتار میکنیم. ما در روابطمان با دولتها همچنان که ظلم را نمیپذیریم، به کسی هم ظلم نمیکنیم. ما با هر کس که بخواهد ظلم کند، مخالفیم. حال این کس چه در غرب باشد، چه در شرق».
دوره غیب و دوره شهود
میتوان گفت زندگی مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی موحدی نجفی یک سیر تاریخی دارد که با توجه به آن مورخان میتوانند دربارهی ایشان و تاریخ زندگیاشان سخن بگویند، اما در زندگی پربرکت ایشان، دو دوره بسیار مهم وجود دارد که مخصوص ایشان است. دوره اول که انس ایشان به جهان «غیب» و «خدا» است، و دوره دوم که دوره انس ایشان به عالم «شهادت» و «خدمت» به خلق خداست.
دوره اول، سالهایی است که معظم له علاوه بر تحصیل و تهذیب، کتابهای عمیق کلامی، عرفانی و فلسفی را نوشت. در ۲۲ سالگی کتاب «ولایت و امامت یا اصل چهارم در اسلام» را نوشت و سپس بر کتاب «منظومه سبزواری» تعلیقه و شرح نگاشت و نام آن را «قواعد الفلسفه» نهاد، و آنگاه کتاب «جهان بینی الهی» را به رشته تحریر درآورد. اینها کتابهایی نیست که هرکس با چند سال تحصیل در حوزهی علمیه، بتواند بفهمد. زیرا غربت اینگونه معارف از یک سو، کمیاب بودن استاد این رشته از سوی دیگر، دور بودن مطالب آنها از محدوده ی مطالب مأنوس لفظی و اعتباری مندرج در علوم رایج از سوی سوم، نیازمندی آن مسائل به نزاهت روح و انزوای از دنیا (نه جامعه) از سوی چهارم، و تحمل شداید و آلام از رفتار دیگران از سوی پنجم و... سبب امتیاز این رشتهها از دیگر علوم شده است.
دوره دوم که دورهی «شهادت» و اوج تدریس فقه و اصول و معارف قرآنی و «مرجعیت» در راستای خدمت است، معظم له اسفار اربعه را از علم به عین آورد. و...
این دو دوره شاخص و بارز، تمیز دهنده زندگی مرجع عالیقدر از دیگران است. باقی دوره عمر ایشان، اگر چه با ریاضت و تهذیب نفس و تدریس همراه و هماهنگ بود، ولی دیگران یعنی حکیمان و متکلمان و فقیهان بزرگ نیز چنین دورانی را پشت سر گذاشتند. اما ...
تـو و طـوبی و ما قـامت یـار فکر هرکس به قدر همت اوست
اگر طوبی برای دیگران است، لقای یار برای کسی است که بین غیب و شهادت «جمع سالم» نماید، نه «جمع مکسر». مرجع عالیقدر بین فقه و سیاست از یک سو، بین عرفان و سیاست از سوی دیگر و بین فلسفه و سیاست از سوی سوم و بین اصول و سیاست از سوی چهارم جمع نمود. ایشان نه تنها قائل به ولایت فقیه است، بلکه به دلیل حکیم بودن عملا قائل به ولایت حکیم است و به دلیل عارف بودن به ولایت عارف قائل است. ایشان قایل به ولایتی است که در آن فقاهت آمیخته با حکمت است و حکمت، عجین شده با عرفان، سیرت و سنت ایشان بر محور ولایت فقاهت، عرفان و حکمت وکلام دور میزند، نه ولایت فقاهت صرف.