بسم الله الرحمن الرحيم

    دومـين جلسـه اي است كه از واحـد خاطرات مؤسـسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خـميني (ره )در خدمت حضرت آيت الله موحدي نجـفي از ارادتمندان و شاگردان حضرت امام هستيم .
     حاج آقاي موحدي درجلسة قبل خاطراتي از حضرت امام در نجف بيان كرديد در ادامة همان صحبتهاي قبلي اگر مطالبي هست بفرمائيد ، بعد انشاء الله سؤالات را خدمتتان عرض كنيم .

حوزه علميه نجف اشرف

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم اِنَّمَـا يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُـلَمَآءُ اِنَّ اللهَ عَزِيزٌ غَفُـورٌ . درود و سلام بـر رسول گرامي اسلام و اهل بيت طاهرين آن حضرت و درود بر روح و روان علماي گذشته و حضرت امام (ره) .
    حوزه مقدس نجـف با سابقة بيش از هزار سال در تاريخ اسلام ، علماء بزرگ و شاگردان بسياري در آن تربيت شده اند كه هريك در عصر و زمان خويش حافظ آثار اسلام و حوزه هاي علميه بوده اند ، نهايت هركدام از علما ويـژگي خاصي داشـته كه آن ويژگي در فرد ديگري نبوده يا اگر هم بوده ضعيف بوده است .
    حضرت امام در عين اينكه فقيه ، فيلسوف و سياستمدار اسلامي بـود ،  ويـژگي برجسـته اي كه داشت  جهـت عـرفان عملي ايشان بـود و عـرفان عملي هـم بـدون عرفان نظـري و شناخت نمي شـود ، لذا ايشان دائم در كنار مرقـد مطهر امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام) مـلازم تشرف به زيارت آن حضرت بـود و در اين راه ، نيرو از توحيد و مقام ولايت مي گرفت و با  قامت استوار براي پيروزي حكومت اسلامي مبارزه مي كرد .

    حاج آقاي موحدي شما نسبت به بُعد عـرفاني امام اشاره نمـوديد آيا خودتان شاهـد بوديد كه امـام ذكر مي گفت ، يـا تسبيح به دست مي گرفت قبل از نماز ، بعد از نماز ، يا در حال راه رفتن ؟

    بله ، بعـد از نماز با تسبيح ذكر مي گفت و در غير حال نماز نوعا ايشان در حال تفكر ديده مي شد و اذكار ايشان مانند بعضي افراد محسوس نبود و در جلسات به صورت عادي ظاهر مي شد ، هر كسي هم كـه  مسئله اي شـرعي و مسائل ديگـر سؤال مي كرد به صورت طبيعي جواب مي داد و در عين حال وجهه عرفاني ايشان براي همه برجسته و مؤثر بود .

    توضيح بفرماييد در مدتي كه شما بيت امام مي رفتيد آيا مشاهده كرديد كسي نزد ايشان براي اسـتخاره مراجعـه كند ، آيا شاهد استخاره و يا تسبيح به دست گـرفتن ايشان بوديد ؟

    درباره تسبيح دست گـرفتن ايشان چيـزي يادم نيـست اما درباره استخاره كساني كه مـراجعه مي كردند نوعا آيت الله رضواني جـواب مي داد و براي آنان با قرآن استـخاره مي كرد ولي امام كارهايي كه انجام مي داد تظاهر نداشت . يادم هست آقاي زائري آمد نزد ايشان اظهار كرد من فرزندم را براي شما از دست دادم ، امـام فورا عكس العمل تنـد نشان داد و گفت : اگر براي من بوده بد كرده و اگر براي اسلام بوده خداوند براي ايشان و شما جزاي خير عنايت فرمايد . اين گونه جواب نشانه اين است كه در همـه كارها از انفاق جان و مال ، قلـم و زبان همه بايد به انگيزه الهي و دفاع از اسلام به كار گرفته شود نه به انگيزه ديگر ، همان گونه كه قرآن كريم جهت عمل انفرادي و اجتماعي ، همه را مشخص مي كند : قُلْ اِنَّـمَا اَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ اَنْ تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَي وَ فُرَادَي .

    حاج آقا شما كه مـباشرت با امام داشـتيد مي خـواستيم بدانيم آيا شاهد خشم و ناراحتي ايشان نسبت به اطرافيان و يا به يک نفـر ديگر بوديد و اينكه ايشان به طـرزي آنها را تذكـر بدهد و يا اينكه در اثر اختلاف بين افراد ، امام ناراحتي كند؟

    مسئلة تذكـر و ارشاد يك امـر معمولي و طبيعي است . بدون ترديد هر انساني وظيفه دارد در چنين مواردي اصلاح و تذكرات داشته باشد . بنـده در اين راستا از امام تذكر به فـرد خاصي يـادم نيست ولي همراهان امام افرادي مـخلص و با وفا بودند و تا حد جان از انقلاب اسلامي و ايشان دفاع مي كردند ، حتي در مواردي كه ايجاب مي كرد درگير هم مي شدند ازجمله جمعي زوار از ايران در نجف براي زيارت امام اميرالمومنين(علیه السلام) آمده بودند و بنا داشـتند در حرم ، طاغوت را دعا كنند . امام نيز در ساعـت معيني ( 5/9 شب به وقت ايـران ) هر شب بـه استثناي شبهاي شنبه حرم مشرف مي شد ، ما هم اغلب اوقات بدنبال ايشان حرم مي رفتيم . آن شبي كه زوارهاي ايراني در حرم حـضرت علي (علیه السلام) قـصد دعاي طاغـوت را داشتند ، بـه همراه عده اي از دوستان در حرم بوديم در حين زيارت بعضي زوارهاي ايراني شروع كردند به اسم بردن و تمجيد از طاغوت . اينجا من و آقاي حسيني كه يكي از طلبه هاي افغانستان و از مخلصين امام بـود ( ايشان در اثـر تصادف بيـن راه مـشهد و تربت فوت كرد و توسط بيت امام در يكي از حجره هاي حـرم حضرت معصومه ‹س› دفن شد ) شروع كرديم عليه آنها شعار دادن و صحبت كردن كه اينجا جاي مـحمد و علي(علیه السلام) است جاي امام زمـان (عج) است و جاي اهل تقـوا و ايمان است نه جاي معاويـه و يزيد و طاغوت و طاغوتيان و …  كه درگيـري مختصري هم پيش آمد و منجر به دخالت مامورين عراقي در قضـيه شد ، مامورين عراقي چند نفر را همـراه آقاي حسيني بازداشت كردند ، البته بعد از چند ساعتي آزاد شدند .
    غرض همراهان امام مانند آيت الله رضواني ، شهيد محمد منتظري ، حسن ابراهيمي ، آقاي متقي ، آقاي دعايي ، حسن كروبي ، آقاي محتشمي ، آقاي فـردوسي پور ، آقاي ناصري ، آقاي املايي و … بنده و چند نفر ديگري از طـلاب افغانستان ماننـد آقاي حسيني ، آقاي اخلاقي كه ايشان را در پاكسـتان شهيـد كردند و … واقعا مدافـع امام بودنـد و خالصانه مـلازم درس و بحث ، تكثير كننده پيام و نوار سخنراني ايشان بوديم به ويژه بنده در اين امور خيلي ملازمت داشتم .

    علماي معروف افغانسـتان چگونه با حـضرت امام ارتباط داشتند ؟

    اولا علماي معروف آنجا در نجف نبودند و اگر هم بعضي بودند ، اينكه اظهـار تمايل به امام داشته باشند در روحيات و ظاهر آنها ديده نمي شد .

    حاج آقاي موحدي در جهت خودسازي حـضرت امام(ره) توصيه هايي داشتند  در جمعي كه به حضور ايشان مي آمدند . شما از توصيه هاي ايشان در مـسائل اخلاقي خاطـره اي داريد بفرماييد ؟

    معمولا امام در ملاقاتها چه با طلاب و چه با غير طلاب توصيه هاي اخلاقي زيـاد داشت . براي طلبه ها مي فرمود اگر طلبه اي يك قدم بـراي تحصيل برمي دارد بايـد دو قدم براي تهذيب نفس بردارد . يعني انسان براي تهذيب و مبارزه با هواي نفس بايد دو برابر كار كند ، مثلا اگر يك طلبه ده سال درس مي خوانـد بايد بيست سال بـراي تهـذيب نفس و خودسـازي زحمت بكـشد ، اگر بيست سال تحصيل مي كنـد چهل سال براي خودسازي زحمت بكشد و مادام العمر بايد با نفس مبارزه كـند تا اژدهاي نفس را اعـدام كند . انسان تا تهـذيب نكند و ساخته نشود نمي تواند سازندگي پيدا كند و ديگران را بسازد . چنان كه قرآن كريم خطر نفس اماره را بيان مي نمايـد : وَ مَـا اُبْرِءُ نَفْسِي اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي اِنَّ رَبِّي غَفُورُ رَحِيمٌ [1]

اين نفس بد انديش مگر آدم شدني است                        اين كافر بد كيش مگر مسلمان شدني است

انذار و خود سازي

    هنگاميكه مدير سازمان امنيت عراق ، محافظ ( استاندار ) كربلا و مسئول حكومت حـزب بعث در نجف ، نزد امام ( ره ) آمدنـد ، امـام بعد از پاسـخ به مسائل سيـاسي آنان سفـارش اخلاقي اكيد به آنها مي كرد ، از جمله فرمـود : شماها كـاري كنيـد هنگامي كه در يك جايي نيستيد مـردم از شما اظهـار رضايت كنند ، اين طور نباشيد كه اگر در يكجا مسئوليت داريد وقتي  از  آنجا  برويد  مردم  خوشحالي كنند كه بسيار خوب شد اين آقايان از بين رفتند و ديگر نيستند .
    امام دربـارة مسائل خودسازي و استـقامت عملي تا حد انذار تاكيد مي كرد و مي فرمود : بايد قلب انسان الهي شود و در همة امور به انگيزة الهي كار كند ، آنگاه ايشان از مجاهدت و قيام امام حسين(علیه السلام) در روز عاشورا اظهار مي كرد و مي گفت حضرت سيدالشهداء روز عاشورا هر مقداري كه به طـرف آخر مي رفت ، يعني به زمان شهادت نزديك مي شد چهرة حضرت برافروختـه و خوشحال مي شـد ، چـون قلـب الهي داشـت و مي دانست كه معامله با كيست .
    هر حادثـه اي كه روز عاشورا تحقق پيـدا مي كرد مانند شهادت اصحاب و انصار … حتي هنگام شهادت فرزندش علي اكبر چهـرة امام حسين (علیه السلام) برافروخته و شاداب بـود . چون قلب آن حضرت الهي بـود ، به خلاف ماها اگر حادثه اي پيش بيايد فورا حال و روحية ما تغيير مي كند و يك حالت اضطراب و خستگي براي ما ديده مي شود ، چون قلب ما الهي نيست . قلب مـادي است كه در اثـر پيشامدهاي مادي دچار اضطراب مي شود . اَلَا بِذِكْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ : همانا ذكر خدا موجب آرامش دلها است . يَآ اَيُّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِي اِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِـبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي . مصداق اجلاي نفس مطمئنه وجود مبارك حضرت سيد الشهداء (علیه السلام) است .
    قلب الهي در همه جا و در همه مسـائل انسان را شجاع و متكي به خدا مي كند . چنانكه امام خميني ( ره ) خود بسا از سلامت قلب برخوردار بود و قلب الهي داشت ، هنگامي كه فرزنـدي چون آيت الله حاج آقـا مصطفي از دنيا رفت ، حوزة علمية نجـف مدتي تعطيل اعـلام كرد اما امام ، خود روز دوم رحلت فرزندش آمد در مسجد شيخ انصاري معروف به مسجد تركا درس شروع كـرد و آن جملة معروفش را گفـت كـه اين گونـه حوادث پيش مي آيـد و اين ها از الطاف خفـية خداوند تبارک و  تعالي  است . حقيقتا كسي كه چنين انگيـزه  عرفاني و الهي داشـته باشد مي تواند براي دفاع از اسلام همه چيزش را وقف قـرار دهد و مي توانـد در برابر شرق و غرب بايسـتد و سياستمداران قلابي را كلافه كند و …

    حاج آقـاي موحدي همين خاطره‌اي كه فرموديـد آمدن استاندار كربلا نزد امام ، نحوة برخورد امام اينكه تعارف كنـد و موقع رفتن ، بدرقه و يا كسي را بفرستد آنها را مشايعت كند يا خير ، چگونه بوده است ؟

    هنگامي كه آنان درخواست ملاقات مي كردند فورا براي آنها اجازة ملاقات داده نمي شد ، بلكه بعد از تأمل اجازه داده مي شد كه آنها مي آمدنـد بيروني منـزل امام مي نشسـتند . وقـتي امام مي آمد آنها بلند مي شدند . بعد از نوشيدن چايي و اتمام ملاقات در حالي كه امام نشسته بود آنهـا خداحافظي مي كردند و مي رفـتند . آقـاي رضواني كنـار در ايستاده بـود تعارف معمولي انجام مي داد و احيانا حاج آقا مصطفي هم آنجا مي ايستاد ، البته ايشان نوعا تسبيح دستش بود و دائم الذكـر ديـده مي شد ، مي گفتند ايشان روزي هزار مرتبـه سورة قل هو الله احد را مي خواند .

    حاج آقا ، امـام نسبت به ديگـران در وقـت مـلاقات چه روشي داشت ، آيا هنگامي كه علما و طلاب و ميهمانان ديگري مي آمدند امام بلند مي شد يا نه ؟

    البته مراتب فرق مي كرد ، نوعا امام (ره) هنگامي كه علما و طلاب  مي آمدند برخورد  مناسب مي كرد و براي استقبال و عيادت علما هم مي رفت . مثلا حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) براي معالجه لندن رفته بود . وقتي كـه برگشت ، امام به عيادت ايشان رفت . همچنين در فواتح و جلسات روضه ، امام شركت مي كرد . به مناسبت ماه مبارك رمضان خود ايشان در مسجد تركا ( تركها ) روضه  مي گـذاشت و در روزها و  شبهاي قدر نيز پاي منبر آمده ، روضه گوش مي نمود .

    حاج آقاي موحدي خودتان شاهد بوديـد كه حضرت امام به ملاقات علما بـرود ، يا آيت الله حكيم ، آيت الله شاهرودي ، آيت الله سبزواري و …  به ديدن ايشان بيايند ؟

    بدون ترديد چنين ملاقاتهايي بوده و ارتباط ميان مراجع و علماء نجـف وجود داشتـه است ، گرچه بنـده در اين جهت خاطرة خاصي يادم نيست .

    حاج آقا معـروف است كه خود علما و مراجع اين روحيه را ندارند اما متاسفانه اطرافيان آقايان هستند يك سري اعمال از آنها سر مي زنـد كه در شأن علما نيست . مي گـفتند بعضي آقايان آنجـا براي امـام يا براي يارانـشان محدوديت و ناراحتي ايجاد مي كردند ، معروف است كه....  بيشتر اين چنين بوده شما شاهد اين مسائل بوديد ؟

    بنده در مورد علماي بزرگ اين چيزها را تأئيد نمي كنم زيرا شما مي دانيد بسا مسائلي شايعه و ساختگي است يا اصلاً واقعيت ندارد يا اگر باشد بسيار ضعيف و قابل توجه نمي باشد . كار امام يك حركت سياسي اسلامي بود كه مورد تأئيد علما و مراجع نجف قرار داشت . بله ، قبل از ايشان در هر موردي كه علما تشخيص مي دادند كه نظـري و عملي حيثيت اسـلام را زير سـؤال مي برد عليه آن قيام مي كردند . براي شاهد مثال عرض مي كنم هنگامي كه افكار شيوعي و كمونيسم در عراق بروز پيدا كرد ، حضرت آيت الله حكيم فتوا داد : الشيوعي كفرٌ و الحاد ، يعني كمونيستها ملحد و كافرند ، بايد مسلمين عليه آنان قيام كنند يا مثل آيت الله ميرزاي شيرازي عليه انگلستان قيـام مي كند و فتوا مي دهد ، امروز استعمال تنباكو و توتون حرام است . اين فتوا ورشكستگي شركتهاي دخانيات انگلستان را بدنبال داشت .
    به همين ترتيب احـيانا حوادثي كه علـيه اسلام نـوسان پيـدا مي كرده است علما و مراجع احساس تكليف نمـوده در هرجا و در هر زمان عليه آن حوادث و عليه طاغوت زمان قيام مي كردند ، فتواي جهاد و تحريم مي دادند و مي دهند . بدون ترديد امام هم با انگيزه خاص و هدف پيروزي حكومت اسلامي علـيه طاغوت مبارزه مي كرد كه هدف و انگيـزه بسيار نقـش مؤثـر در عمل دارد و همچنين همـراهان ايشـان خالصانـه به عنوان يك تكليف الهي كار مي كردند ولي اينكه انقلاب اسلامي پيروز شود به حسب ظاهر برايشان باور كردني نبود ، پيروزي انقلاب معجزه الهي بود .

انگيزه و خلوص

    هنگامي كه طاغـوت در ايـران شكست خورد و انقـلاب اسلامي پيروز شد قريب يك ساعت به غروب مانده بود . بنده زاده ما به نام محمد جواد آن زمان خردسال بود ، از بيرون آمد و گفت : همسايه هاي عرب مي گويند ثوره ( انقلاب ) در ايران پيروز شده است . اين گونـه خبر پيـروزي انقلاب را از اعـلام راديوي همسايه شنيدم . منظور ، آقاي رضايي و آقاي قاسمي سخن در نقش اعتقاد و هدف است كه در هرجا چه قـدر برد دارد و اخلاص مي آورد . شما الآن كه نزد بنده براي مصاحبه آمده ايد به لحاظ همين انگيزه و اعتقاد است نه چيز ديگر .
    هنگامي كه در نجف از راديو پيروزي انقـلاب را شنيدم بسيـار خوشحال شـدم و تصميم گرفـتم كه با احدي سخـن نگويم تا بروم در حرم اولين سخني كه بگويم پيروزي انقلاب اسلامي را براي امام امير المؤمنين(علیه السلام) تبريک بگويم ، همين كار را كـردم ، حرم رفتـم و پيروزي انقـلاب را براي حضـرت تبريک گفتم .
    بعد به ترتيب انگيزه و درجه اعتقاد ، در مرتبة دوم آمدم بيت امام پيروزي انقلاب را به نمايندة ايشان آيت الله رضواني تبريك گفتم ، ايشان هم آماده پذيرائي بود كه استفاده شد .
    در مرحله سـوم آمدم منـزل به مادرم تبـريک گفتـه و خطاب به ايشان عرض كردم : مادر اگر همين شب مرگ بيايد و  من  از  دنيا بروم  ديگر هيچ آرزو و هوسي در زنـدگي ندارم . چرا ؟ براي اينكه حكومت اسلامي كه براي تحقق آن 124هزار پيغمبر و در رأس همه پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله) زحمت كشيدند و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)  جانشينان آن حضرت ، ائمة معصومين ( عليهم الصلاة و السلام ) براي تحقق آن چه قـدر متحمل اذيت و رنج شدند . همه انبيا و اولياء الهي در اين راه براي تحقق حكومت اسلامي شهيد و زندان گرديدند . بعـد از آنان حكومت اسلامي مضمحل شـد . حالا پس از گـذشت  هـزار و چهارصد  سال از صدر اسلام ما شنيديم كه آن حكومت در ايران پيـروز شده و براي يك مسلمان هيچ آرزويي بالاتر از اين نخواهد بود كه در عمر خود ببيند حكومت اسلامي پيروز شده است . مادر خوشا به سعادت شما كه زنده مانديد و پيروزي حكومت اسـلامي را شنيديد ، اين خيلي توفيق و موجب خوشحالي مي باشد .

    خيلي شنيده مي شود كه حاج آقا مصطفي روحيه مزاح و شوخي داشته ، آيا امـام هم چنين روحيـه اي داشت؟ مثلا اگر كسي مطلبي مي گفت كه ايشان بخـندد يا خود ايشان مطلب خاصي بگويد شاهد چنين مواردي بوده ايد ؟

    سـؤال مناسبي است ، الـبته روحـية ايشان در جلسات شاداب بود به ويژه در جلساتي كه به مناسبت ميلاد ائمه ( عليهم الصلاة والسلام ) برگزار مي‌شد .

    حاج آقاي موحدي نجفي نوار دارد تمام مي شـود و وقت هم رو به اتمام است ، جلسه را ختم كنيم و اگـر خاطراتي بوده باشد براي جلسه بعدي بماند . [2]

    همان طـوري كه فرموديد وقت به پايان رسـيده ، بـاقي صحبتها براي جلسه بعد بماند انشاءالله . الحمدلله رب العالمين  .

_________________________

[1] ـ سوره يوسف ، آيه 53

[2] ـ د وشنبه 27 / 7 / 1377 برابر با  28 جمادي الثاني 1419 مطابق با 19 اكتبر 1998 ميلادي