بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين والصلاة والسلام علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين واللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين .
قال الله تبارك و تعالي:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلا رِجَالا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ *
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
توضیح المسائل
قال الله تبارك و تعالي:
وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي
الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
تحصیل علم و آموزش دین
جمعي براي آموختن علم و تفقه در دين بايد هجرت كنند ، آنگاه پس از يادگيري ، حقايق و مسائل دين را براي مردم بيان كنند تا مردم متحذر شوند و از نافرماني قانون خدا بهراسند و به دستورات خداي متعال و سخنان عالمان دين عمل نمايند .
عن رسول الله (ص): طلب العلم فريضه علي كل مسلم ، ألا و انالله يحب بغات العلم .
عن امير المؤمنين (ع): ايها الناس اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به ألا و ان طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال ، ان المال مقسوم و مضمون لكم قد قسمه عادل بينكم و ضمنه و سيفي لكم والعلم مخزون عندالله و قد امرتم بطلبه من اهله .
امام اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: اي مردم بدانيد كمال دين به طلب علم و عمل به آن است ، همانا آگاه باشيد طلب علم بر شما واجبتر است از طلب مال ، زيرا مال را تقسيم كننده عادل يعني خداي تبارك و تعالي بين شما تقسيم كرده است و روزي را براي شما ضمانت نموده و قسمت هركس را برايش رسانده و بدان وفا نمايد ، اما علم نزد اهلش موجود است و به شما دستور داده شده كه آن را از اهلش دريافت كنيد ، پس به سراغ تحصيل علم برويد .
عن ابي عبدالله(ع): عليكم بالتفقه في دين الله و لا تكون اعرابا فإنه من لم يتفقه في دين الله لم ينظر الله اليه يوم القيامه و لم يزكي له عملا.
امام صادق(ع) فرمود: بر شماست كه تحقيق در فهم دين خدا نماييد و همانند اعراب باديه نشين و جاهل نباشيد ، كسي كه در فهم دين خدا تفكر نكند خداي متعال در روز قيامت به او نظر رحمت نميافكند و عمل او را پاك نميگرداند .
عن ابي جعفر(ع): الكمال كل الكمال ، التفقه في الدين والصبر علي النائبه و تقدير المعيشه .
امام محمد باقر(ع) فرمود: كمال و فضيلت انسان در سه چيز متبلور است: 1ـ فهم دين 2ـ صبر بر مصيبت و رنج 3ـ تعادل در روش زندگي .
بنابراين طلب علم نافع و فهم دين علاوه بر اينكه واجب و موجب كمال نفس است ، مطلوب بالذات و مطلوب بالعرض هم ميباشد . زيرا هر امر مجهول به وسيله علم كشف ميشود ، و بدون ترديد امري كه هم داراي مطلوبيت بالذات و هم داراي مطلوبيت بالعرض است از اهميت ويژه و شاياني برخوردار ميباشد . به فرموده قرآن كريم: قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ .
دین
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ .
در لغت دين به معناي اطاعت و جزا آمده و در اصطلاح شرعي دين عبارت است از اطاعت و پيروي از دستورات خداوند تبارك و تعالي .
به بيان ديگر دين عبارت از مجموع قواعد اصول دين ، فروع دين ، اخلاقيات و امور تربيتي و اقتصادي اسلام ميباشد كه براي تبيين حيات فردي و اجتماعي و رابطه انسان با خدا در برگيرنده جميع قوانين كلي و جزئي عبادات و معاملات و خط مشي زندگي دنيوي و اخروي انسان است . و نياز به دين امري فطري است ، زيرا دين منشاء كمال و تكامل است ، ماداميكه ذات و هويت انسان است عشق به كمال و سعادت ابدي در او نهفته است جز دين و ارتباط با خدا هيچ چيزي نميتواند بشر را بهكمال انساني و سعادت ابدي برساند .
در اين بين در رأس همه امور ديني و معارف الهيه شناخت اصول دين و معرفت الله قرار دارد كه وجوب معرفت آن به ضرورت عقلي قانون وجوب شكر منعم ، دفع ضرر محتمل و دلايل نقلي اثبات شده است .
امام علي(ع) فرمود: معرفة الله سبحانه اعلي المعارف . البته معرفت اصول دين ، عقلي و از دلايل شرعي ارشادي است و تطبيق تعبد با تفكر و معرفت فروع دين تعبدي و شرعي ميباشد .
بدون ترديد اعمال و كردار انسان زاييده عقايد و معتقدات اوست ، روش زندگي يك فرد با ايمان و معتقد به خداي تبارك و تعالي و معتقد به روز قيامت و جزا با روش زندگي فرد غير معتقد بدان كاملا فرق دارد ، زيرا اساس زندگي شخص موحد و خداپرست را يك سلسله فضايل اخلاقي و سجاياي انساني تشكيل ميدهد .
شخص معتقد به خدا مرگ را دريچه به جهان ديگر ميداند و معتقد است كه با مرگ رشته زندگي او از هم گسسته نميشود و از اين رو به اميد پاداش نيك و يا ترس از كيفر روز بازپسين از بسياري كارهاي زشت و پليد اجتناب ميكند و در امور مفيد و سنت حسنه پيشگام ميگردد و سروش وحي را كه فرموده: وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ . فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ . نصب العين قرار ميدهد ، و زندگي دنيا را وسيله و ابزار براي زندگي اخروي و رسيدن به كمال نهايي و تقرب الي الله ميداند .
در حالي كه وضع زندگي يك فرد فاقد ايمان در نقطه مقابل اوست ، زندگي شخص بيايمان سراسر مملو از رنج و شقاوت و فلاكت ميباشد ، به فرموده قرآن كريم: وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا . هركس دور از ياد خدا و غافل از ذكر او باشد زندگي نكبتباري خواهد داشت .
بنابراين كساني كه در صدد تأمين سعادت و خوشبختي خود و جامعه هستند لازم است بيشتر در راه گسترش و تحكيم مباني ايمان و عقيده و شناخت معارف دين و مسائل شرعيه در ميان افراد جامعه كوشش نمايند ، زيرا سعادت و رستگاري افراد از سعادت و رستگاري جامعه جدا نخواهد بود .
اصول دین و معرفت الله
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ . قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ .
يك سلسله اعتقادات (توحيد ، عدل ، نبوت ، امامت ، معاد) است كه زيربنا و پايههاي دين را تشكيل ميدهند ، معرفت اين اعتقادات واجب نفسي و واجب مطلق است و داراي موضوعيت ميباشد ، لذا با وجود فطري بودن آن هركس بايد اصول عقايد خويش را از روي دليل و برهان متقن بشناسد تا در برابر تبليغات مسموم مغرضان بتواند از عقيده خود دفاع نموده و پايداري نمايد و هر روز به سويي كشانده نشود . تقليد در اصول دين جايز نميباشد ، و در فروعدين هم در مسائل مربوط به نماز ، روزه ، حج ، زكات ، خمس ، جهاد ، معاملات و... شخص ميتواند از مجتهد جامع الشرايط كه در رشته فقه و استنباط احكام الهي از منابع و ادله آن تخصص دارد تقليد و تبعيت كند .
هنگامي كه دوران كودكي انسان رو به پايان است و به مرز تشخيص خوبيها و بديها ميرسد اگر به وجدان خود مراجعه كند تشخيص ميدهد كه صداقت و راستگويي ، عدالت و دادگستري ، نوعدوستي و خدمت به همنوع و ديگر صفات پسنديده خوب است ، به عبارت ديگر شخص خوبي اين گونه صفتها را بالفطره و بالوجدان درك ميكند و براي درك خوبي آنها احتياج به هيچ گونه آموختن و خواندن درس و كتاب ندارد ، اگر كسي از او بپرسد به چه دليل فهميدي كه راستگويي خوب است و به چه دليل دانستي كه عدل و انصاف محبوب و مطلوب است؟
در پاسخ ميگويد اينها را به دليل و برهان نياموختم ، بلكه احساس خوبي آنها با وجدان و فطرت من سرشته و آميخته شده است .
اصل اول اصول دین
توحید
ندای فطرت (گرایش فطری به کمال مطلق)
اعتقاد به وجود خداي متعال و آفريدگار جهان امري فطري است ، چرا كه ساختمان خلقت و طبيعت انسان آميخته با فطرت توحيدي و خداشناسي ميباشد . انسان بالفطره عشق به كمال مطلق (خدا) دارد و براي به دست آوردن اين عقيده هيچگونه احتياج به آموزگار ، ديدن كلاس و خواندن كتاب ندارد بلكه با مراجعه به وجدان و فطرت خود درك ميكند و مييابد كه جهان هستي آفريدگاري دانا و توانا دارد و درك ميكند كه جهان هستي و انسان را آفريدگار عليم و حكيم و توانا آفريده و همهي عالم منتهي به يك مبدأ هستي كامل مطلق ميشود كه همه چيز و همه كس در پرتو مشيت و قدرت حكيمانه او اداره مي شود .
در نهاد انسان عشق به كمال مطلق فعلي است و مادامي كه انسان به آن نرسد مضطرب است و آرامش پيدا نميكند . زيرا در دنيا انسان به هر كمالي كه برسد ارزش نسبي دارد و او را ارضاء نميكند ، چون كمالي بالاتر از آن كمال است . از اين رو تا وقتي كه به كمال مطلق نرسد ، انسان دچار اضطراب و تشويش است . أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي . انسان در صورتي از اضطراب بيرون آمده و به آرامش نائل ميشود كه به كمال مطلق برسد ، زيرا كمال مطلق كمال محض و غير محدود است و ديگر بالاتر از آن هدف و كمالي نيست كه انسان براي رسيدن به آن دچار اضطراب باشد .
از اين رو به قضاوت وجدان هنگامي كه به تاريخ گذشته انسان مراجعه ميشود ميبينيم اعتقاد به خدا و دين در تمام دورانهاي گذشته حتي در آن روزگاري كه بشر به صورت نيمه وحشي زندگي ميكرده و با فرهنگ و آموزش سر و كار نداشته وجود داشته است و اين خود دليل بر فطري بودن اعتقاد به خداست كه هر فردي در وجود خود به خالق و آفريننده براي اين جهان معتقد است .
البته گاهي پيشينيان در تشخيص مصداق دچار اشتباه ميشدند ، مثلا خورشيد يا برخي از ستارگان و يا موجودات زميني را خداي خويش و جهان ميپنداشتند ، اما اصل اعتقاد به خدا و توحيد را بالفطره داشتند و در هر پيشامد زندگي مادي و معنوي تضرع و نيايش در پيشگاه خداي متعال نموده و استمداد از او ميجستند ، همان گونه كه اكنون چنين است و نداي فطرت توحيدي الي الابد در نهاد جان انسان ميباشد ، چه انسان به آن توجه داشته باشد و يا توجه نداشته باشد .
پس عقيده به توحيد و خداشناسي آميخته با ساختمان خلقت و فطرت بشر است كه اگر موانعي چون ابر سياه غفلت ، هوا و هوس شيطاني ، دست تربيت پدر و مادر منحرف ، اثر محيط آلوده اجتماعي و تقليدهاي كوركورانه جلوي اقتضاي فطرت توحيدي را نگيرد آن فطرت الهي و خداشناسي در آيينه اعتقاد و عمل ظاهر ميشود . به فرموده قرآن كريم: أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ . آيا در وجود خدا شك است در حالي كه او آسمانها و زمين را آفريده است .
اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الأمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ * وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ .
خداست آن ذات پاك لايزال كه آسمانها را بدون ستون برافراشت ، آنگاه در مقام تدبير و اظهار قدرت خورشيد و ماه و كهكشانها را مسخر اراده خويش قرار داد كه هر كدام در مدار معين حركت كند ، و نظام خلقت و آفرينش جهان را با دلائل و آيات روشن منظم نمود كه همانا شما بندگان صاحب انديشه به وجود و ملاقات پروردگار خويش يقين نمائيد .
اوست خدايي كه بساط زمين را گسترش داد و در آن كوهها را برافراشت و آبها را جاري نمود و ميوهها را پديد آورد و همه چيز را جفت آفريد و روز روشن را به تاريكي شب پوشانيد ، همانا در اين امور براي صاحبان انديشه و تفكر دلائلي روشن است بر وجود خدا ، جز خداي تبارك و تعالي چه كسي ميتواند چنين نظام مستحكم را بيافريند كه از جوهر و مجردات ، ماهيت و امكان ، آسمانها و زمين گرفته تا عرش و كرسي ، لوح و قلم ، برزخ و قيامت ، ابد و ازل همه و همه در قلمرو قدرت و مشيت حكيمانه او اداره شود !
عن امام اميرالمومنين(ع): كل مولود يولد علي الفطرة الا ان ابويه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه . هر مولودي كه متولد ميشود آميخته با فطرت توحيدي است مگر اينكه دست تربيت پدر و مادر يهودي ، نصراني و مجوسي او را از راه فطرت توحيدي منحرف ساخته ، يهودي و نصراني به بار آورد.
و همين انساني كه در اثر سوء تربيت و ابر سياه معصيت فطرت توحيدي او زير پرده غفلت قرار ميگيرد و او را چنان از خدا بيخبر ميسازد كه گويي اصلا چنين عقيدهاي (خداشناسي) در فطرت و نهاد او وجود نداشته است ، به هنگامي كه آن پردهها كنار رود آدمي خود به خود متوجه خدا گشته ، به دنبال او ميگردد .
همين انسان هنگام برخورد با خطر در هواپيما و اتومبيل و يا هنگام مواجهه با زلزلهها صاعقهها ، مرضها و فقر و بيچارگيها همين كه احساس كند راهي به سوي نجات ندارد و دستش از وسائل ظاهري و مادي كوتاه ميباشد همه يك دل و يك زبان همانند انسان غير غافل به خدا رو آورده و از او ياري مي جويد و در اين هنگام فطرت خداجوي و خداشناس او به طور صحيح جلوهگر ميشود و دست تضرع و نيايش و استمداد براي نجات خويشتن به سوي خداي قادر متعال دراز مينمايد .
پیشوای معصوم(ع)
ششمين پيشوا و امام معصوم مسلمين حضرت صادق (ع) به اين نكته در بيان كوتاهي چنين اشاره ميفرمايند: قال رجل لصادق (ع) يابن رسول الله (ص) دلني علي الله ماهو؟ فقد اكثر عليه المجادلون فحيروني فقال له ياعبدالله هل ركبت سفينه قط؟ قال: نعم . قال (ع): فهل كسر بها حيث لاسفينه تنجيك و لاسباحه تغنيك؟ قال: نعم ... .
مردي از حضرت صادق(ع) درخواست نمود كه او را به سوي خدا و آفريدگار جهان راهنمايي كند و دليل بر اثبات وجود خدا را براي وي بيان نمايد .
امام صادق(ع) در پاسخ به تقاضاي مرد فرمود: آيا هرگز سوار كشتي شدهاي؟
مرد گفت: آري .
امام فرمود: آيا اتفاق افتاده كه كشتي بشكند ، وسيله و كشتي ديگري هم نباشد و شنا هم نداني كه تو را نجات دهد و دست تو از همه گونه وسيلهي نجات ظاهري كوتاه باشد .
مرد گفت: آري .
امام فرمود: آيا در آن حال كه اميد تو از همه جا و از همه چيز بريده شده بود در اعماق جان خويش متوجه كسي نبودي كه بتواند تو را نجات دهد و از خطر برهاند؟
مرد گفت: چرا در آن حال در خويشتن چنين احساس و توجهي داشتم كه قدرتي هست كه آن قدرت ميتواند مرا از خطر مرگ نجات دهد ، لذا از عمق فطرت جانم متوجه او بوده و از او استمداد ميطلبيدم كه مرا از اين گرداب خطر نجات دهد .
امام صادق(ع) فرمود: همان قدرتي كه در آن هنگام متوجه آن بودهاي خداست و در چنان هنگامهاي احدي جز خدا نميتواند انساني را كه دست او از تمام وسائل نجات ظاهري و مادي كوتاه شده است نجات دهد ، فقط خدا منجي است . إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .
همان خداست كه انسان هنگام كنار رفتن پردههاي تكبر و خودخواهي و توجه به وسائل ظاهري و در اوج عجز و ناتواني دست استمداد به سوي او دراز ميكند و همان خداي وحده لا شريك له است كه آفريدگار جهان و برطرف كننده نيازمنديها و نجات دهنده گرفتاران است . وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ .
پس بالبداهه روشن ميشود كه اعتقاد به خدا و معرفت الله فطري است و اگر مانع جلوي آفتاب درخشان فطرت توحيدي را نگيرد معرفت الله در صحنه حيات و زندگي انسان تبلور پيدا ميكند ، هرچند كه چه بسا جهل و عناد بشر با علم و يقين هم مبارزه ميكند ، به فرموده قرآن كريم: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا . كار بشر عنود به جايي ميرسد كه در مرز يقين به خدا و آيات الهي آن را استنكار نموده و برخلاف يقين رفتار مينمايد .
خلاصه اينكه به هركجا نگاه كنيم و به هريك از موجودات جهان نظر دقيق نماييم ، اثري از سازندهي حكيم و توانا را مشاهده ميكنيم .
به صـحرا بنگرم صـحرا تـو بيـنم به دريـا بنگـرم دريـا تــو بيـنم
به هرجا بنگرم كوه و در و دشت نشــان از رخ زيبـاي تــو بيـنم
قانون شکر منعم
وجه ديگر براي وجوب معرفت الله قانون وجوب شكر منعم است . از ضروريات قانون فلسفي و عقلي ميباشد كه به ضرورت ازلي ، وجود ممكن بدون علت و خالق تحقق پيدا نميكند و ممكن الوجود بالذات ملازم است با واجب الوجود بالذات ، لذا انسان ممكن الوجود بالذات نياز به خالق و آفريدگار دارد .
به فرموده قرآن كريم: أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ . آيا انسان بدون علت آفريده شده يا خود علت آفرينش خود ميباشد؟ هر دو امر محال است ، يعني اينكه انسان بدون خالق وجود پيدا كند و يا انساني مثل او آفريدگارش باشد ، چون آن مثل هم موجود حادث و ممكن است كه بدون علت و خالق تحقق پيدا نميكند ، و به عبارتي مخلوق و معلول ، علت معلول و مخلوق شود غير ممكن است .
از اين رو بالضروره متعين ميشود كه واجب الوجود بالذات است كه ممكنات به وسيلهي او تحقق پيدا كرده است و الا لم يتحقق ، زيرا همه ممكنات وجود ربطي و تعلقي به علت دارند ، ربط بدون مربوط اليه قابل تصوير نميباشد ، بلكه اين دو با هم تلازم علّي و معلولي دارند و ممكن الوجود بالذات لازم و معلول واجب الوجود بالذات ميباشد .
سرتاسر عالم امكان مخلوق خدا و تمام نعمتهايي كه از در و ديوار وجود نمايان است بيانگر مظهر قدرت الهي است كه خداي متعال براي بشر آفريده و از اوست و به طور يقين آسمان ، زمين ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، گياهان ، كوهها ، صحرا و دريا و بالاتر از همه وجود خود انسان نعمتهائياند كه در خدمت بشر قرار داده شده تا به انواع گوناگون از آنها استفاده كند ، و ما نميتوانيم چنين نعمتهايي را بيافرينيم ، نيافريدهايم و هرگز نميتوانيم بيافرينيم .
به فرموده قرآن كريم: اگر تمام جن و بشر گرد هم آيند و با تمام وسائل پيشرفته طبيعي يكديگر را ياري رسانند نه ميتوانند يك آيه مانند آيه قرآن بياورند . قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا . و نه ميتوانند موجود ضعيفي نظير يك پشه را بيافرينند . يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ .
بنابراين تمام نعمتها اعم از نعمت وجود خود انسان و نعمتهاي گوناگون ديگر كه همانند قطرات باران براي بشر سرازير است از خود انسان نميباشد ، بلكه خداي متعال آنها را براي انسان عنايت فرموده است . وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ . وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ .
از طرف ديگر در نهاد بشر مناديي به نام وجدان و عقل فرياد ميزند كه سپاسگزاري از كسي كه احسان ميكند و تشكر از كسي كه نعمتي را در اختيار انسان قرار ميدهد لازم است .
البته سپاسگزاري و تشكر از منعم (انعام كننده) مراتبي دارد:
1ـ تاره مرتبه سپاسگزاري تصديق عملي منعم ميباشد كه انسان عملا از ولي نعمت اطاعت كند.
2ـ تاره سپاسگزاري تصديق قولي است كه انسان به زبان از منعم سپاسگزاري نمايد و بگويد: الحمد لله رب العالمين و له الحمد والشكر ...
3ـ تاره سپاسگزاري به تصديق قلبي است كه آدمي قلبا از منعم راضي باشد و علاقهي باطني نسبت به او داشته باشد ، و اظهر مراتب شكر منعم معرفت و شناخت منعم ميباشد كه منعم عليه بايد منعم را بشناسد تا بتواند طبق رضايت او از منعم سپاسگزاري نمايد وگرنه چه بسا ممكن است نعمت منعم را برخلاف رضاي او مصرف كرده سبب كفران نعمت گردد و در نتيجه براي خود خسران و زيان تدارك نمايد .
دفع ضرر محتمل
برهان ديگر عقلي بروجوب معرفت الله لزوم دفع ضرر محتمل ميباشد . بدون ترديد همانگونه كه عقل حاكم است بر وجوب تشكر و سپاسگزاري از منعم ، همچنين عقل حاكم است به لزوم دفع ضرر محتمل . بدين معنا كه اگر انسان سپاسگزاري از منعم ننمايد ، اين احتمال هست كه نعمت از او قطع شود و وسائل تكامل و رسيدن به كمال نهائي و تقرب الي الله از او سلب گرديده مبتلا به هلاكت و شقاوت ابدي گردد . لذا براي دفع اين ضرر احتمالي بر انسان لازم است كه از خداوند به جهت نعمتهاي بيشماري كه در اختيار او قرار داده است تشكر و سپاسگزاري نمايد و موجبات افزون شدن نعمتهاي الهي را براي خود فراهم سازد .
قرآن كريم در اين رابطه به صراحت فرموده: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ . و به خاطر آوريد هنگامي كه خدا اعلام فرمود كه اگر شما شكر نعمت به جاي آريد بر نعمت شما افزون ميگردانيم و اگر كفران نعمت كنيد دچار عذاب شديد و سخت خواهيد شد .
پس بالضروره عقل حاكم است به وجوب دفع ضرر . دفع ضرر هم به معرفت منعم و به اطاعت از منعم حقيقي يعني خداي متعال است . از اين رو به ضرورت حاكميت عقل بايد انسان در تمام مراحل زندگي دنبال شناخت خداي متعال و منعم حقيقي باشد و در تمام مراحل حيات از او اطاعت و سپاسگزاري نمايد تا به تكامل و كمال نهائي و تقرب الي الله برسد ، همانگونه كه خداي تبارك و تعالي اطاعت و پرستش خودش را غايت انحصاري خلقت جن و بشر بيان نموده است . وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ .
نتیجه
بر هر انساني معرفت خداي تبارك و تعالي ، و اعتقاد و ايمان به پروردگار به ضرورت حاكميت وجدان و قانون وجوب شكر منعم و دفع ضرر محتمل واجب است . چرا كه انسان در پرتو ايمان به خدا و عمل به قوانين و دستورات الهي علاوه بر بهرهمندي از سعادت و اجر و پاداش دنيوي ، در آخرت نيز بينصيب از بهشت خداوند نخواهد بود .
قال رسول الله (ص): خير العباده قول لا اله الا الله .
قال رسول الله(ص): من مات و لايشرك بالله شيئا احسن او اساء دخل الجنه .
قال رسول الله(ص): من مات يشهد ان لااله الاالله وحده لاشريك له دخل الجنه و من مات يشرك بالله دخل النار .
عن النبي(ص) قال: ما من الكلام كلمه احب الي الله عزوجل من قول لااله الاالله .
عن ابي جعفر (ع) ما من شئ اعظم ثوابا من شهاده ان لااله الاالله .
قال ابو عبدالله (ع) قول لا اله الا الله ثمن الجنه .
قال رسول الله(ص): جاء جبرئيل ، فقال: يا محمد طوبي لمن قال من امتك لااله الاالله وحده وحده وحده .
منذ بعث رسول الله (ص) بالرساله السماويه كان تبليغه في بدايه البعثه قولوا لا اله الا الله تفلحوا ، لكل شيء آيه تدل انه واحد .
لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا .
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ . ما آيات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان آشكار ميسازيم تا براي آنها روشن گردد كه خدا بر همه موجودات عالم شاهد و حاضر است . وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا .
خلاصهي سخن اينكه ذره ذرهي اجزاي جهان نشانه توحيد و خداشناسي است . همهي موجودات آسمان و زمين تسبيح گوي اويند و با زبان حال فرياد ميزنند كه ما را خالقي است به نام خدا ، ولي لحظهاي انديشه و تفكر ميخواهد تا پيام آنها گرفته شود .
تسبيح گوي او نه تنها بني آدم است بلكه هر بلبلي زمزمهكند بر شاخسار
جمـــله ذرات زمـــين و آســــمان با تـــو ميگويـنـــد روزان شـــبان
ما ســميعيم و بصـيريم و هوشـيايم با شـما نامحــرمان ما خامـوشـــــيم