اقسام طلاق

طلاق بر دو قسم است: «طلاق بائن و طلاق رجعي»

   طلاق بائن

(مسئله 3012) «طلاق بائن» طلاقي است كه پس از آن مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند ؛ يعني بدون عقد او را به همسری خود برگرداند. طلاق بائن بر شش قسم است:

طلاق دختري كه نه سال او تمام نشده باشد .

طلاق زني كه زمان حيض شدن او پايان يافته و يائسه شده باشد .

طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده است .

طلاق سوم زني كه او را سه مرتبه طلاق داده‌اند .

5 و6ـ  طلاق «خُلْع و مبارات» .

و غير اينها را طلاق رجعي مي‌گويند‌ كه احكام هر يک در مسائل آينده بيان مي‌شود .

(مسئله 3013) صيغه طلاق رجعي با صيغه طلاق بائن ـ در غير از خلع و مبارات ـ به يك صورت است كه در مسئله 3008 بيان شد ؛ و صيغه طلاق خلع و مبارات در مسائل آينده بيان مي‌شود .

     طلاق خُلع و مبارات

(مسئله 3014) «طلاق خلع» طلاقي است كه در آن زن به هر دليل از شوهرش بيزار شده و به هيچ وجه حاضر به زندگي با او نباشد ؛ در اين مورد زن مهر يا مال ديگر خود را   ـ چه بيشتر از مهر باشد يا كمتر ـ به شوهر مي‌بخشد تا در برابر آن بخشش او را طلاق دهد . و «طلاق مبارات» طلاقي است كه زن و شوهر هيچ‌كدام يكديگر رانخواهند و زن مهر خود يا مال ديگري را به مرد ببخشد كه او را طلاق دهد . تفاوت طلاق خلع با طلاق مبارات در اين است كه :

در طلاق خلع زن از شوهر بدش مي‌آيد ، ولي در مبارات زن و شوهر از يكديگر بدشان مي‌‌آيد و هيچ‌كدام يكديگر را نمي‌خواهند .

مالي كه شوهر در طلاق مبارات مي‌گيرد نبايد از مهر بيشتر باشد ؛ بلكه احتياط اين است كه از مهر كمتر باشد . ولي در طلاق خلع اگر بيشتر هم باشد اشكال ندارد .

(مسئله 3015) اگر شوهر شخصا بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند ـ چنانچه مثلا نام زن او فاطمه باشد ـ بايد پس از بخشش زن ، مرد بگويد: «زَوْجَتي فاطِمةُ خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِقٌ» يعني: «زنم فاطمه را در مقابل آن‌چه بخشيد طلاق خلع دادم ، او رهاست» . جمله «هِيَ طالِقٌ» بنا بر احتياط واجب است . ولي اگر بخواهد ديگري را وكيل‌كند بايد اول زن ، آن شخص را وكيل خود در بخشش مهر يا مال ديگر كند و سپس مرد او را وكيل در اجراي طلاق نمايد ؛ پس وكيل ـ در صورتي كه مثلا اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد ـ بگويد: «عَنّ مُوكِّلَتي فَاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلي مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» يعني «از جانب موكّلة خودم فاطمه مهر او را به موكّل خودم محمّد بخشيدم تا او را طلاق خلع دهد ؛ پس از آن بلافاصله بگويد: «زَوْجَةُ مُوُكِّلي خَلَعْتُها عَلي مابَذَلَت هِيَ طَالِقٌ» يعني: «زن موكل خودم را در مقابل آن‌چه بخشيد طلاق خلع دادم ، او رهاست» و اگر زن غير از مهر چيز ديگري را بخشيده باشد وكيل بايد به جاي كلمة «مَهْرَها» نام آن چيز را ببرد ؛ مثلا اگر صدهزار تومان بخشيده بگويد: «... بَذَلْتُ مِأَةَ ألْفَ تومان ...» . و بنا بر احتياط وكيل بخشش را از طرف مرد قبول كند و بگويد: «قَبِلْتُ ذالِكَ» و بعد صيغة خلع را بخواند ؛ همچنين است اگر خود شوهر بخواهد صيغه را بخواند .

(مسئله 3016) اگر شوهر بخواهد صيغة طلاقمبارات را بخواند ـ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَتي فاطِمَةَ عَلي هَذَا الْمِقْدار مِن مَهْرِها فَهِيَ طَالِقٌ» يعني: «طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در برابر اين مقدار از مهر او ، پس او رهاست » ؛ و اگر ديگري را وكيل كند ، وكيل بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَةَ عَلَي هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها فَهِيَ طَالِقٌ» يعني: «طلاق مبارات دادم زن موكلم فاطمه را در برابر اين مقدار از مهر او، پس او رهاست » ؛ و در هر دو صورت اگر به جاي كلمه «عَلي هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها» ، «بِهذَا الْمِقدار مِن مَهْرِها» بگويد اشكال ندارد و اگر مال كه زن بخشيده از مهر نباشد بايد به جاي مهر «عَلَي مَا بَذَلَتْ» بگويد .

(مسئله 3017) صيغة طلاق خلع و مبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود ؛ ولي اگر زن براي آن‌كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلا به فارسي بگويد: «براي طلاق فلان مال را به تو بخشيدم» و شوهر هم قبول كند اشكال ندارد .

(مسئله 3018) اگر زن در بين عدّة طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد ، شوهر مي‌تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خودقرار دهد . و اگر مرد نمي‌تواند رجوع كند ـ مثل اين‌كه زن عدّه نداشته باشد يا طلاق سوم او باشد ـ در اين صورت رجوع كردن زن نيز محل اشكال است .

   طلاق رجعی

(مسئله 3019) در طلاق رجعی مرد به دو شكل مي‌تواند به زن خود رجوع كند و از طلاق اعلام انصراف نمايد :

حرفي بزند كه معنايش اين باشد از طلاق منصرف شده و او را دوباره همسر خود قرار داده است .

به قصد رجوع كاری انجام دهد كه بفهمد رجوع كرده است ؛ مثلا اين‌كه با او نزديكي كند يا او را ببوسد .

(مسئله 3020) مرد لازم نيست براي رجوع كردن شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد ؛ بلكه اگر بدون اين‌كه كسيبفهمد بگويد: «به زنم رجوع كردم» صحيح است؛ ولي مستحب است شاهد بگيرند .

(مسئله 3021) بر زني كه طلاق رجعي داده شده احكام همسر شرعي جاري است ؛ بنابراين نفقه و فطرة او بر شوهر واجب است و از يكديگر ارث مي‌برند و شوهر حق ندارد در عدّه با خواهر او يا زن پنجم ازدواج نمايد .

(مسئله 3022) بر كسي‌كه همسر خود را طلاق رجعي داده حرام است در روزهاي عدّه او را از خانه‌اي كه هنگام طلاق در آن زندگي مي‌كرده بيرون كند ؛ ولي در بعضي مواقع ـ مانند اين‌كه زن كار حرامي را كه موجب حدّ است مرتكب شود يا ناشزه باشد ـ بيرون كردن او اشكال ندارد . و بر زن نيز حرام است در روزهاي عدّه براي كارهاي غير ضروري بدون اجازة مرد از منزل خارج شود .

(مسئله 3023) مردی كه زن خود را طلاق رجعي داده اگر مالي از زن بگيرد و با او صلح كند كه ديگر رجوع نكند ، در اين صورت رجوع كردن محل اشكال است .

(مسئله 3024) پس از رجوع شوهر اگر زن ادعا كند عدّة او تمام شده بود و رجوع بعد از عدّه واقع شده است ادعاي او پذيرفته مي‌شود .

(مسئله 3025) اگر شوهر همسر خود را دوبار طلاق دهد و بعد از هر طلاق به او رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق و گذشتن عدّه با او ازدواج كند ، پس از طلاق سوم آن زن بر او حرام مي‌شود ؛ ولي اگر بعد از طلاق سوم به ديگري شوهر كند ، با پنج شرط شوهر اول دوباره مي‌تواند با آن زن ازدواج نمايد:

عقد شوهر دوم دائمي باشد نه موقت ؛ پس اگر مثلاً او را براي يك ماه يا يك سال متعه كند ، بعد از آن‌كه از او جدا شد شوهر اول نمي‌تواند با او ازدواج نمايد .

شوهر دوم بالغ باشد .

شوهر دوم با او نزديكي و دخول كند . و بنا بر احتياط واجب دخول در جلو باشد و به گونه‌اي باشد كه هر دو لذت ببرند ، بلكه احوط اين است كه انزال هم شده باشد .

شوهر دوم طلاقش دهد يا از دنيا برود .

عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود .

(مسئله 3026) اگر مردي سه بار صيغه طلاق را تكرار كند ـ بدون اين‌كه در ميان اين سه‌بار رجوع كرده باشد ـ يك طلاق محسوب مي‌شود و دو طلاق ديگر لغو است ، همچنين اگر بگويد: «هِيَ طَالِقٌ ثَلاثًا» يعني: «زن من سه‌ طلاقه است» تنها يك‌طلاق محسوب مي‌شود .