اصل سوم اصول دین

                                                                                                                   نبوت





     نبوت و نیاز بشر به وحی

از سنتهاي قطعي خداي متعال هدايت است: إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى .  هدايت ، فعل خداي تبارك و تعالي مي‌باشد . يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ .

در حقيقت فلسفه بعثت انبياء براي هدايت جن و بشر است ، زيرا انسان در اين جهان بدون هدف آفريده نشده است . خداي متعال حكيم است و منزه مي‌باشد از اين‌كه فعل او و مخلوق او بدون هدف باشد . غرض از آفرينش بشر تحصيل فضائل اخلاقي ، كمالات معنوي ، نيل به درجات عاليه و تقرب الي الله است .

حس و عقل بشر هرچند في الجمله درك مصالح و مفاسد را مي‌كند ، ولي نمي‌تواند درك تمام مصالح و مفاسد را بنمايد و انسان را به صراط مستقيم واقعي هدايت كند . چون درك عقل محدود است و احاطه به واقعيات ندارد ، از اين رو نمي‌تواند انسان را به تمام معنا به كمال حقيقي و صراط مستقيم واقعي هدايت نمايد .

 پس بالضروره بشر نياز به وحي و رهبر معصوم دارد كه او را به سوي كمال واقعي راهنمايي كند ، زيرا خداي سبحان بشر را براي رسيدن به كمال واقعي و سعادت ابدي آفريده . اطاعت و حركت در اين مسير نياز به معرفت و شناخت دارد . ابزار شناخت حس و عقل انسان براي معرفت آن مسير و كمال ، كافي نمي‌باشد چون كار حس و عقل محدود است ، واقع را به تمام معنا نمي‌شناسد و هم واقع را خطا مي‌كند . آن‌گاه بايد وحي و پيامبر ، دليل و راهنماي كاروان باشد كه كمال واقعي و راه رسيدن به آن را معرفي نمايد .

از جمله دليل بر عجز و خطاي انسان عادي تغيير قوانين بشري مي‌باشد . هنگامي‌كه جوامع بشري براي امور فردي خويش يا براي حفظ نظام اجتماعي قانوني را اعتبار مي‌كند ، بعد از اندك مدتي واضح مي‌شود كه اين قانون براي صلاح وي و مصالح جامعه نبوده و داراي نقص است ، لذا با تبصره و حاشيه آن قانون را اصلاح مي‌كند ، ولي باز هم مي‌بيند كه نياز به اصلاح و تغيير دارد . اين مطلب وجداني است .

بشر را قانوني مي‌تواند به كمال و صراط مستقيم واقعي هدايت كند كه قانونگذار آن احاطه به تمام ذرات وجود داشته و عالم به تمام مصالح و مفاسد واقعي و نفس‌الامري باشد . چنين قانونگذاري كه به تمام معنا جهان هستي و انسان را بشناسد و براي نياز و رسيدن آنها به كمال نهايي قانون جعل كند جز خداي تبارك و تعالي كس ديگري نمي‌باشد . زيرا كسي كه جاهل است جهان و انسان را نمي‌شناسد و نياز واقعي و راه رسيدن او را به كمال نهايي نمي‌داند ، پس چگونه مي‌تواند براي هدايت بشر و براي رسيدن انسان به سعادت ابدي قانون جعل كند؟ به فرموده قرآن كريم: فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ .  به عقلتان مراجعه كنيد ، چگونه قضاوت مي‌كند؟

خداي متعال است كه جهان‌شناس و انسان‌شناس است ، محيط و عليم بركل شيء است ، اوست كه مي‌تواند براي هدايت جهان و انسان و رسيدن هركدام به كمال متناسب و نهايي قانون جعل كند و بفرمايد: إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى .  
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا .   
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ .  

 
     فلسفه بعثت انبیاء

 لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ .   
ما پيامبران را با قانون و معجزه فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم به راستي و عدالت گرايند .
هدف از بعثت انبياء به فرموده قرآن هدايت بشر به صراط مستقيم توحيد و خداشناسي است . هدف از بعثت قيام بشر براي برپايي عدل و قسط و تشكيل مدينه فاضله و رسيدن به كمال نهايي و تقرب الي الله است . هدف از بعثت ايجاد حكومت عدل الهي در همه جوامع بشري و تبديل آنها به يك جامعه واحد الهي است . لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ .  

نبوت از مناصب بزرگ الهي و از اصول دين اسلام است . نبي منصوب و مرسل از جانب خداست . خداي تبارك و تعالي براي هدايت بشر 124هزار پيامبر فرستاده‌كه در ميان آنها 5 نفر از آنان‌پيامبر اولوالعزم يعني صاحب‌شريعت مي‌باشند: حضرت نوح حضرت ابراهيم         حضرت موسي حضرت عيسي حضرت محمد خاتم الانبياء(ص) كه دين او كاملترين دين و ناسخ اديان پيامبران سابق است .

 

     دین جاوید و کامل

 وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ .  
خداوند از آغاز خلقت بشر تا روز قيامت دين اسلام را دين جاويد و ابدي براي بشر قرار داده است . و هركس غير از دين اسلام آيين ديگري را بپذيرد ، در آخرت از زيانكاران خواهد بود .

چرا كه اصول و خطوط كلي دين مانند توحيد ، نبوت ، امامت ، معاد ، عصمت ، عدل ، عبادت و پرستش خدا و نظام صحيح اجتماعي و معاملي در تمام ادوار و ازمنه ، اصول مشترك ميان همه انبياء بوده است ، منتها با اين خصوصيت و تفاوت كه در زمان هر پيغمبري مقررات و قوانين اين دين آسماني منطبق با شرايط خاص زمان آن پيامبر بيان مي‌گرديده است تا عصر رسول خاتم (ص) كه چهره دين اسلام ظهور كامل يافت و قوانين و احكام آن براي هميشه ماندگار شد . لذا بعد از ظهور اسلام پيروي از هيچ دين ديگري جايز نيست و در اين زمينه هيچ عذر و بهانه‌اي از هيچ كس پذيرفته نمي‌باشد . زيرا اولا: اسلام دين كامل است و با وجود دين كامل نياز به دين ناقص نيست .
ثانيا: اديان ديگر تحريف و نسخ شده‌اند و بدون ترديد پيروي از دين و كتب آسماني منسوخ و تحريف شده (تورات و انجيل محرف) امري باطل و غير معقول است .

              دين احمـد دين جـمله انبـياست         چون كه صد آمد ، نود هم پيش ماست

 بنابراين معرفت انبياء نيز همانند معرفت الله واجب است . زيرا در اسلام نبوت از اصول دين و همانند معرفت الله واجب مطلق است به برهان وجوب شكر وسائط نعمت و وسائط فيض ، من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق . و به برهان لزوم دفع ضرر محتمل اگر انسان دنبال شناخت انبياء و شناخت قوانين آنان نرود ، مستلزم ترك هدايت ، ترك تكاليف الهي و ترك رسيدن به كمال نهايي مي‌شود و از آنجايي كه در ترك اين مسائل احتمال عقاب و ضرر است ، دفع ضرر محتمل عقلا واجب مي‌باشد كه راه دفع اين ضرر معرفت انبياء و معرفت برنامه‌هاي انبياء مي‌باشد ، پس عقلا معرفت نبوت ، ايمان و اعتقاد به آن واجب است . همچنين بعد از ظهور اسلام پيروي از ساير اديان جايز نيست .


      عصمت انبیاء

پيامبران الهي بايد معصوم باشند . زيرا اولا: دانستيم غرض از آمدن پيامبران رهبري و هدايت جامعه بشري به طهارت و پاكي و عدل و واقع گرايي است . اگر خود رهبر آلوده به گناه و كارهاي ناپسند باشد نمي‌تواند مردم را به پاكي و پاكدامني رهبري كند . از اين رو لازم است كه پيامبر الهي از هر نوع گناه و خلافكاري مصون و محفوظ باشد تا مردم نيز به پيروي از آنان راه سعادت را بپيمايند .

ثانيا: پيامبر و جانشين پيامبر يعني امام بايد معصوم باشند تا حجت خدا بر مردم تمام شده و مردم بپذيرند كه بيان ، حكم و هدايت آنان در حقيقت بيان ، حكم و هدايت الهي است . لذا اگر پيامبر و امام مصون از خطا و اشتباه نباشند حجت الهي بر مردم تمام نمي‌باشد چرا كه مردم از كجا بدانند سخن و بيان انساني كه گفته و بيان او آميخته با احتمال خطاست همان بيان ، حكم و سخن خداست تا حجت خدا بر آنها تمام باشد . از اين رو پيامبران الهي بايد مصون از هر نوع خطا و اشتباه باشند .

ثالثا: از نظر عقلي هم پيامبران و امامان بايد معصوم باشند . زيرا آنها از جانب خداي متعال مأمورند بشريت را به صراط مستقيم واقعي هدايت كنند تا مردم در اثر پيمودن صراط مستقيم واقعي به كمال نهايي و سعادت ابدي برسند . آدم خاطي و جاهل به صراط مستقيم و كسي كه صراط مستقيم را نمي‌داند چگونه ممكن است مردم را به صراط مستقيم واقعي هدايت كند؟ چگونه ممكن است كوري عصاكش كور دگر شود؟
انساني كه خود جاهل است نمي‌تواند جاهل ديگر را هدايت كند . آدمي كه خود اسير هواي نفس و دنياپرست است نمي‌تواند اسيران ديگر را آزاد كند ، انسان آزاد مي‌تواند اسرا را آزاد كند . انسان آزاد از قيد و بند مادي و ماديت مي‌تواند با بالهاي ايمان و عمل صالح پرواز كند و از فرش به عرش برسد و در ملكوت حيات طيبه زندگي كند . مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً .  

خداي تبارك و تعالي از باب لطف بر بندگان كساني را شايسته مقام رسالت و امامت ديده است كه از هرگونه ناپاكي و از هرگونه جهل و اشتباه مصون و انسان كامل باشند . خداي سبحان به صريح قرآن كريم عصمت و طهارت انبياء ، رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع) را بيان نموده است و آيه تطهير جز درباره اهل بيت پيامبر درباره كس ديگري نازل نشده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا .

 

      اراده تکوینی

 نكته‌اي كه در آيه تطهير قابل توجه است اين‌كه اراده تكويني خداي سبحان به طهارت و عصمت مطلقه اهل بيت(ع) تعلق گرفته است . براي اين‌كه خداوند به علم ازلي مي‌دانست ائمه(ع) با اراده و اختيار خويش معصيت نمي‌كنند ، لذا مطابق همان اراده تكويني الهي كه به طهارت و عصمت اختياري آنان تعلق گرفته در خارج هم ائمه(ع) هر يك آميخته با طهارت تكويني مي‌باشند ، يعني آيه تطهير در واقع بيانگر چگونگي خلقت و آفرينش ائمه(ع) است كه آنان منزه از هرگونه رجس معنوي (معصيت ، بخل ، حسد و...) و خلقتي مي‌باشند .

اراده تشريعي الهي متبلور در خطاب تكليفي است و اين خطاب و اراده تشريعي براي همه افراد بشر يكسان مي‌باشد . خطاب اطاعت و عدم معصيت خداوند تنها اختصاص به ائمه(ع) ندارد ، بلكه شامل حال مردم عادي هم مي‌باشد .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ .  اي گروه اهل ايمان دعوت خداي متعال و دعوت رسول خدا را اجابت نماييد ، براي اين‌كه دعوت رسول خدا(ص) دعوت به حق و به حيات ابدي و رستگاري ابدي است و بدون ترديد وجدان و عقل در برابر دعوت به حق تسليم مي‌باشد . در هر حال دين مايه حيات و غذاي روحي انسان است ، در پرتو دين انسان تا بدانجا تكامل و ابديت مي‌يابد كه به مرتبه زندگي ارادي بهشتي مي‌رسد ، به مرتبه حي القيومي (بالعرض) رسيده و در روز قيامت براي او از جانب خداي سبحان بدين مضمون نامه مي‌رسد: من الحي القيوم (بالذات) الي الحي القيوم (بالعرض)!

 

     معجزه

پيامبر الهي بايد براي اثبات رسالت خويش اقامه معجزه نمايد . چون به طور كلي پيامبران دو مطلب بسيار مهم دارند: دعوت و ادعا  .
دعوتشان به مبدأ و معاد و پرستش خدا و اطاعت قوانين خداي سبحان مي‌باشد و همان‌گونه كه خداي متعال به صريح قرآن علت غائي خلقت جن و بشر را پرستش و اطاعت خدا بيان نموده است . وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ
ادعايي دارند مبني بر اين‌كه رسول خداست و فرستاده پروردگار براي هدايت بشر . اثبات اين ادعا بايد به معجزه صورت گيرد و معجزه را هم خداي متعال در اختيار پيامبران قرار داده و به واسطه معجزه آنها را تصديق مي‌كند .

به علاوه كسي كه فطرت و عقل سليم داشته باشد هيچ ادعا و مدعايي را بدون دليل قبول نمي‌كند . از اين رو لازم است كه تمام پيامبران الهي براي اثبات نمودن ادعاي پيامبري خويش من عندالله دليل داشته باشند تا از سوي خدا بودن آنان براي مردم ثابت شود .

معجزه از جمله دلايلي است كه ارتباط پيامبران را با جهان غيب ثابت مي‌كند . معجزه يعني كاري كه انجام آن از ديگران و انسانهاي عادي ساخته نباشد ، همانند بيرون آمدن شتر از سنگ ، دو نيم شدن كره ماه ، مرده را زنده نمودن ، كور مادرزاد را شفادادن ، بيماريهاي غير قابل درمان را بدون وسائل ظاهري علاج كردن ، درخت و حيوانات با او سخن گفتن ، چنان‌كه حيوانات با رسول گرامي اسلام سخن گفتند و به رسالت آن حضرت شهادت دادند ، و...

پس هر پيامبري بايد با خود گواهي داشته باشد كه دليل بر راستگويي او باشد و يكي از گواهان روشن و غير قابل انكار معجزه است كه به وسيله آن مردم مي‌توانند به راستگويي كسي كه مدعي پيامبري است پي ببرند . قرآن كريم در مورد تصديق رسالت پيامبر گرامي اسلام (ص) فرموده است: وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ .  

خداي متعال به پيامبر گرامي اسلام مي‌فرمايد: به كافراني كه رسالت تو را انكار مي‌كنند بگو من براي اثبات رسالتم دو شاهد دارم: يكي خداي تبارك و تعالي است كه قرآن اين معجزه جاويد را بر من نازل نموده است كه اگر من پيامبر نمي‌بودم ، هرگز قرآن با اين عظمت برايم فرستاده نمي‌شد . وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ
شاهد ديگر اين‌كه عالم به تمام قرآن يعني علي بن ابيطالب(ع) نبوت من را تصديق نموده و به من ايمان آورده است .
البته اين بدان معنا نمي‌باشد كه نبوت به واسطه امامت و بالعكس امامت به واسطه نبوت اثبات مي‌شود تا بگوييم اين امر مستلزم دور است و دور هم محال مي‌باشد . بلكه امام اميرالمؤمنين(ع) تصديق كننده رسالت پيامبر اسلام است ، به لحاظي كه عالم به قرآن است و مي‌داند كه قرآن معجزه الهي است و به واسطه معجزه الهي (قرآن) كه بر رسول خدا(ص) نازل شده رسالت آن حضرت را تصديق مي‌كند .

در هر حال نياز بشر به وحي و پيامبر ضروري است ، زيرا غرض از آفرينش انسان برخورداري از علم و حكمت و رسيدن او به كمال نهايي مي‌باشد ؛ جز خداي متعال و حاملان وحي كس ديگري نه كمال واقعي را مي‌شناسد و نه راه رسيدن به آن را مي‌داند ، راه رسيدن به آن كمال مشي اختياري انسان در مسير صراط مستقيم توحيد است و كسي كه جاهل به كمال واقعي و به صراط مستقيم است چگونه مي‌تواند ديگران را به رسيدن به آن كمال و به صراط مستقيم دعوت كند . كوري عصاكش كور ديگر شود!

پس بايد پيامبر معصوم باشد كه از طريق وحي هم كمال را مي‌شناسد و هم صراط مستقيم به واقع را مي‌داند و مردم را در تمام جهات زندگي مادي و معنوي به صراط مستقيم و رسيدن به كمال نهايي و تقرب الي الهم هدايت نمايد .
به فرموده قرآن كريم : أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا يَهِدِّي إِلا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ .