بسم الله الرحمن الرحيم

    همـزمان  با  روز  ولادت  باسعادت امام پنجم حضرت باقـر العلوم (علیه السلام)  سومـين جلسـه اي است كه در خدمـت حـضرت آيت الله  حاج آقاي  موحـدي  نجفي از  ياران  امـام (ره)  در  نجف اشرف هستيم .
    حاج آقاي موحدي با تشكر از حضرتـعالي و با تبريك اين روز مبارك خدمت شما عرض كنم فرمايشاتي از جلسه گذشته باقي  ماند كه اگر مي خواهيد پي  بگيريد ، بعد  سؤالات  را مطرح مي كنيم ، لطفا بفرمائيد .

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم اِنَّمَا يَخْشَي اللهَ مِن عِبَادِهِ الْعُلَمَـآءُ اِنَّ اللهَ عَـزِيزٌ غَفُـورٌ . متقابـلا با عرض تبريك روز ولادت حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) كه امروز اول ماه رجب مقارن شده با سالروز ولادت آن حضرت و درود و سلام بر پيامبـر گرامي اسلام و اهل بيت طاهرينش ( عليهم الصلاة والسلام ) و درود بر علماء گذشـته و حضرت امـام ( ره ) كه براي حفظ كيان اسلام و دفاع از دين خدمت كردند و همه چيزشان وقف در اين راه بوده است .

شعائر الله

    در مصاحبه قبل اظهار شد از ويژگيهاي امام اين بود كه  در روز ميلاد نبي اكرم(صلی الله علیه و آله) و امام علي(علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) نيمة شعبان و ساير ايام مواليد ائمه معصومين ( عليهم الصلاة والسلام ) علاوه بر نشست و پذيرائي در منزل ايشان براي طلبه ها عيدي مي داد و اين كار هم از جهت تعظيم شعائر الله و هم از جهت تشويق طلاب در جهت تحصيل و هم از لحاظ كمك اقتصادي براي طلبه ها بسيار مؤثر بود . نوعاً در هر ماه روز تولد يكي از ائمه ( عليهم الصلاة والسلام ) هست و به قول بعضي از آقايان چه قـدر خوب است كه ايشان ماهي دوبار شهـريه مي دهد . ذَالِكَ وَ مَـن يُعَظِّـمْ شَعَآئِرَاللهِ فَاِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ .[1]
    به هر صورت امام (ره) در اين امور و امداد به نيازمندان توجه خاصي داشت ، يك وقتي نـزد ايشان بودم طلبه اي آمد و اظهـاراتي نمود . امام فرمود : من حال طلبه ها را مي دانـم اگـر چيزي دستم باشد بـدون اظهـار آنان برايشان مي رسانم ولي در شرايـط فعلي اگر طلـبه ها وضعيت مرا بداننـد چنين اظهاراتي نمي كنند .

نوازش كودكان

    از اينكه  در جلسه قبل فرمـوديد آقازاده (محمد جـواد) در نجف كودك بود و پيـروزي انقلاب را خبر داد سؤالي برايمان پيش آمد كه امام كودكان و نوجوانان را مورد تفقد قرار مي داد  آيـا شاهد موردي بوديد ؟

    بله ، در اين مورد دو خاطره عرض مي كنـم كه در نـوع خود جالب مي باشد :
    يكي از فرزنـدان خودمان به نام علي كه آن زمان حدود 3 ساله بود ، گاهي او را بيروني امام مي بردم . يك روز ايشان را برده و نزديـك امام نشستيم . آقا يك دانـه شكـلات به اين بچـه داد . تعجب اينكه اين شكلات چطور آماده بوده كه امام براي وي داد .
    الآن اين مسـئله بسيار يك خاطرة خوشي براي ايشـان ( علي آقا ) مانده ، بين طلبه ها يا در خانه گـاهي كه يادآوري مي شود از بس كه با اين خاطره علاقه به امام آميخته شده آن را به عنوان يك افتخار و توفيق براي خود ياد مي كند .
    خاطـرة دوم اينكه آن زمان هنگامي كه زوارها از ايـران و از جاهـاي ديگـر به نجـف مي آمدنـد و همين  برنـامه هفت روزة زيارتي امروزي را زوارهاي ايـراني آن وقت هم داشـتند ،

آنجا مسجـدي بود معروف به مسجـد تركا كه حضرت امام در آنجا ظهـرها نماز مي خوانـد . آقايان زوار بـچه هاي كوچك و شيرخوار را همراهشان در آن مسجد مي آوردنـد ، البته گاهي انسان نزد خودش قضاوت مي كند كه بردن بچه يعني چه ، لذا به آنها مي گفتم بچه ها را براي چه اينجا مي آوريد؟ مي گفتند براي اين مي آوريم تا اينها در تاريخ زندگيشان يك خاطره اي ماندگار داشته باشند كه در زمان حيات خود آن مسـجدي را كه امام در نجف نماز مي خوانده ، به چشم ديده و امام را هم زيـارت نموده اند . بـه همين منظـور زوارها در صحن مسـجد مي ايسـتادند و امام روي سر هر كدام از بـچه هاي آنان دست مي گذاشت و نوازش مي كرد كه هم پدران بچه ها بسيار به اين امر مفتخر مي شدند و هم براي بچه ها يك خاطره اي تاريخي در زندگيشان ثبت مي شد . اين دو خاطره اي بود كه در رابطه با سؤال عرض شد .

    حاج آقاي موحدي نجـفي به مناسبت ايـام ولادت ائـمه ( عليهم الصلاة والسلام ) و اعيـادي كه خدمت امام مي رسيديد آيا امام به شاگردان و اطرافيانشان عيدي مي دادند؟          

    اين سـؤال در جلسـه قبلي جواب داده شـد كه يكي از روش هاي برجسـتة امام همين مسئله عيـدي دادن ايشان به مناسبت تولدات ائمه معصـومين ( عليهم الصلاة والســلام ) و تجليل از شعائرالله بود .

    حاج آقـاي موحدي وقتي بـراي اطرافيان  حضـرت امام مثلا براي شاگردانشان مشكلات مـالي يا بيماري و چيزي پيش مي آمده ، هيچ خاطره اي هم داريـد كه امـام مستقيم يا غـير مستقيم كمك بكند و به عيادتشان برود ؟

    ايشان اين برنامه ها را داشتند ولي كمك هاي مالي كـه حضرت امـام مي كرد به گـونه اي بوده كه احيانا كسي ملتفت نشـود . از جناب آقاي فرقاني شنيدم ، لازم نيست اسم آن را اظهار كنم يك كسي در نجف اشـرف نيازي داشته به حضرت امـام مراجعه مي كنـد و از بـاب مقدرات الهي در همان شـب شهادت و رحلت حاج آقا مصطفي فرزند امام اتفاق مي افتد كه فوت ايشان چيز ساده اي نبود ، بالاخره حوزه نجف ، علاقمندان و مقلدين ايشان خيلي متاثر شدند . هنگامي كه فردا جنازه را بردند در مستشفي ( بيمارستان ) و از آنجا بردند كربلاي معلي و از كربلا آوردند نجف ، در نجف فلكه اي بنام باب الولايه بود .
وقتي بـدن را آنجا آوردند امام آمـد و تشييع جنازه آغاز شد ، ايشان تا جلو حرم حضرت امير(علیه السلام) با تشييع كنندگان آمد و از آنجا طرف منزلشان برگشت حتي وارد صحن حضرت امير(علیه السلام) هم نشد و نماز را حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) خواند .
    آقاي فرقاني گفت : فرداي همان روز ديدم كه امام به من تند نگاه مي كند ، تعجب كردم كه امام چيزي فرموده باشد و من انجام نداده باشم ، نمي دانم . فهميدم كه ايشان با اين گونه نگاه كـردن به من كاري دارد ، نـزديك رفتـم به من مقداري هديه داد كه ببر به آن آقايي كه ديـروز آمده بود تقديم كن . وقتي من رفتـم آن پول را به آن آقا دادم ، خانمش پشـت در آمده ، ضجه زد و گريه كرد ، گفت كه عجبا خميني يك چنين شخصيتي است كه در اين روز ما را فراموش نكـرده . بنابراين مي توان گفت كه كمك ها و عيادتهاي ايشان به روش خاصي بوده و كسي اطلاع پيـدا نمي كرده مگـر ندرتا و نوعا ، در اين امور روش علما و بزرگان همين گونه مي باشد .

     حاج آقا اين كه حضرت عالي جزو كساني هستيـد كه از كشورهاي اسلامي دور حضرت امام جمع شده بوديد ميخواستم بدانيم در همان زمانهايي كه شما در نجف درس مي خوانديد نام و آوازه حضرت امام در افغانسـتان چه مقدار بود ؟ آيـا برادران افغـاني مقلد حضرت امـام بودند و اين ارتبـاط چگونـه برقرار مي شد و در داخل افغانستان چه كساني رابط بودند ؟

    البته جواب اين سؤال در جلسه اول وقتي كه جناب آقاي رجائي مطرح كرد في الجمله خودم را معرفي نمايم ، اشاره شد كه پدرم به نجف مهاجرت كرده بود ، رشد و زندگي ما هم در آنجا ( نجف ) بود لذا از داخل افغانستان اطلاع چنداني نداشتيم جز اينكه افـراد با واسطه براي ما مسائل را نقل مي كردند كه در افغانستان مقلدين حضرت امام زياد است . وقتي زوارها به نجف مي آمدند طبيعي بود كه از ماها سؤال مي كردند از كدام علما تقليد نماييم؟ براي آنها همه علما معرفي ميشد و هنگامي كه آنان به زيارت علما و به زيارت امام مي رفتند ، از هر كدام علما كه مي خواستند تقليد مي كردند .

    آيا موردي بوده كـه از افغانسـتان آمده و شما آنـها را با حضرت امام آشنا كنيد ؟

    بله ، افـرادي مي آمدند كه آنها را خدمت حضـرت امام معرفي مي كرديم گرچه همراه آنان نزد امام نمي رفتم ، فقط براي آنهـا همة علما را معـرفي مي كـردم . آنان هـم چون ما خودمان پيـرو حضرت امـام بوديـم از نظريات امام پيـروي و تبعيت مي كردند . همينطور وجوهاتي كه از آنجا دست بعضي طلبه ها مي رسيد چون طلبه ها مي دانستند كه بنده خدمت امام هسـتم برايم اطلاع مي دادنـد و يا مستقيما بـراي خودم وجوهات مي آمد كه به ايشان تحويل داده مي شد .

كشورهاي اسلامي

    جناب حاج آقاي موحـدي همة احزاب مخصـوصا احزاب شيعي و افراد مبارزي كه در سرتاسر كشورهاي اسلامي هستند از نحوة ارتباطاتشـان با حضرت امام يا رفت و آمـد آنها به بيت امام و دستـور گرفتـن از ايشان مخصوصا در رابطـه با قضيـه فلسطين كه در همانجا حضرت امام دستور داد كه سهم امام را بگيـرند و به مجاهـدين فلسطين و به مردم آوارة آن كمـك گردد ، در اين رابطه اگر خاطره اي داريد بفرماييد ؟

    ارتباط از خارج با آن شرايط اختناق عراق با امام احيانا به صورت آشكار خيلي مشكل بود ، نه اينكه ميسور نبود ، ميسور بود ولي مشكل . من خيلي ها را كـه از خارج مي آمدند بـراي امام معرفي مي كـردم و في الجمله در اين رابطه بودم ، حتي بعضي جلسات تصميم گيري و صحبتها در منزل پدرمان انجام مي شد . زيرا مي دانيد كه نوعا آقايان افغانستاني امانتدار خوبي هستند و در عـراق چون افـراد سازمان امنيت فعال بود ، پيدا نمـودن يك مكان مطمئن براي ارتبـاط افراد بسيـار مشكل و نادر بود ، لذا خيلي اوقات جلسات خصوصي در منزل ما برقرار مي شد . همين آقاي ناصري كه حالا امام جمعة شهركرد است آقاي امـلايي ، آقاي متقي ، آقاي ابراهيمي كه فعلا در وزارت كشور است و شهيد محمد منتظري از پاكستان ، از كويت و از لبنان مي آمدند چون اينها مبارز بودند اسامي مستعار داشتند به نامهاي مـجتهدي ، سميعي و … با يك سِري از طلبه هاي افغانستان كه در مصاحبه قبل اشاره كردم ، جمع مي شدند و دربارة مبارزه و فعاليتهاي ديگر صحبت مي شد و ...
     زوارهايي كه از ايـران مي آمدند وقـتي اينها مي رفتند حرم حضرت اميـر (علیه السلام)  افراد امني ( اطلاعات ) عـراق به آنان فشار مي آوردند كـه قبل از آن ساعتي كه امـام ( ساعت 5/2 عربي برابر با 5/9 شب به وقت ايران ) حرم مي رود آنها از حرم خارج شوند تا نتوانند ايشان را زيارت كنند . حاج آقا مصطفي خميني برنامه ريزي كرد كه آقاي متقي در يك گوشة مـعين حرم باشد و وقتي كه زوارها مراجعه مي كردند نـزد حاج آقـا مصطفي براي ملاقات امام ، ايشان مشخصات آقاي متقي را به آنها مي گفت و مي فرمود برويد حرم نزد ايشان هماهنگي كنيد و اين كار در روز هم ميسور نبود ، هنگام شب قبل از سحر يك ساعت يا نيم ساعت مانـده به اذان صبح انجام مي شد . وقتي كه زوارها سحر مي خواستند حرم برونـد آنجا در مقابل حـرم حضرت امير (علیه السلام) كتابخانه اي است از حضرت آيت الله العظمي حكـيم (رض) كه وعده گاه روبروي حرم طرف قبله كنار همين كتابخانه بود ، زوارها آنجا مي آمدند مشخصاتشان را براي حاج آقاي متقي مي گفتند و ايشان آنها را به منزل امام مي آورد .  آقاي متقي مي گفت به مجردي كـه در مي زدم ، فورا امـام از پشت در مي گـفت آقاي متقي هسـتي؟ جواب مي دادم بله ، امام در را باز مي نمود و نزد ايشان مي رفتيم .
    پس كساني كه از خارج مي آمدند نوعا ملاقاتشان با امام به همين كيفيتي كه ذكر شد صورت مي گرفت و حالتي ديگر غير از ملاقاتهاي عمومي ايشان داشت .
    حال كه اسمي از حاج آقـا مصطفي آمد اشاره اي كنـم به حيثيت علمي ايشان كـه خيلي شاخص و محسوس بـود . هنگامي كه امام در مسجد تركا درس مي گفت از جمله كساني كه زياد در درس امـام اشكال مي كرد حاج آقا مصطفي بـود . يك وقت ديدم به قدري ايشان در اشكال نمودن حساس شد كه از جايش بلند شد و به صحبت پرداخت . منظور ، در عيني كه ايشان برنامه ريز ملاقاتهاي خاص امام بود ، حيثيت علمي مناسب هم در حوزه داشت . اكنـون بد نيست خاطرة هـجرت امام را از نجف به پاريس تا پيروزي انقلاب از زبان حاج احمد آقا نقل كنم مفيـد خواهد بود ، چون آقـاي رجايي كه ديـروز مصاحبه مي كـرد و امـروز نيامده تقـاضايشان همين بـود كه امروز از خاطـرات حاج آقا مـصطفي و حاج احمـد آقا و هم از دستگيري و زنداني شدن خودم در عراق صحبت كنم .

هجرت

    حاج احمد آقا نقل مي كـرد : يك وقتي دولت عـراق به آقاي دعايي در نجف خبر داد امام يكي از دو كار را انجام بدهد يا ايشان در نجف بماند دست از مبارزة سياسي بردارد و همانند باقي ايرانيان زنـدگي كند يا اينكه عـراق را تـرك كند . امـام فرمود : ما براي دفاع از اسلام مبارزة سياسي مي كنيم و حالا كه اين جور است گـذرنامه ها را ببريد تا دولت عراق خروجي بزنـد . چند روزي از ميان گذشت كه از بغـداد آقاي دعايي را خواستند . ايشان بغداد رفت .  
    رئيس سازمان امنيت عراق شخصي به نام سعدون بود ، وي از آقاي دعايي ترتيب يك ملاقات با امام را درخواست كرد آقاي دعايي به نجف بازگشت و اين درخواست را به عرض امام رسانيـد . امام اجازة مـلاقات را قبـول كرد . سعدون به نجـف اشرف آمد و با امام يك ساعت و خرده اي صحبت نمود كه در ضمن حرفهايش همين مسئله را مطرح كرد كه امام يا دست از مبارزة سياسي بردارد يا عراق را ترك كند . در پاسخ ، امام به آن فرشي كه زير پايش بود اشاره كرد و فرمود : هر جا اين فرش باشد جاي من هم آنجاست . سرانجام نتيجه اين شد كه امام از نجف هجرت كند .
    بعد از اين مـلاقات حضـرت امام گـذرنامه ها را داد كـه خروجي بزنند و 20 روز معطل شد و بعد از 20 روز تلفن زديم به آقاي مهري در كويت كه قضيه اين است و بناست حضرت امام به كويت بيايـد و از همانجا نهضت را رهبري كند . وقتي به كويت تلفن شـد ، بعد از دو روز آقاي مهـري فرزندش را با دعوتنـامه از كويت فرستاد نجف اشرف و تصميم اين شـد كه امام عازم كويت شـود . البته آن شبي كـه امام حـرم حضرت اميـر(علیه السلام) براي وداع رفت ، بنـده هم بودم و در همانجا كنـار ضريح حضرت امير(علیه السلام) دست امام را بوسيدم و با ايشان وداع و خداحافظي كردم ، آن شب براي ما خواب نبود . حاج احمد آقا هـم همين را مي گفـت كه در آن شب وقتي بنا شـد فردا امام نجف را ترك كند تا صبح ما را خواب نبرد .
    اما حضرت امام همانند شبهاي قبل بطور عادي استراحت كرد . آخر شب بلند شد و نماز شب خواند . بـعد از نماز شب هنگام صبح ما را جمع كرده گفت : شما نترسيد و نگران نباشيد نه تنها قضـية ايران مطـرح است اگـر ما در اينجا باشيم خود عراق هم مي ترسد . اين بود كه بعد از خواندن نماز صبح ما از نجف عازم كويت شديم و نزديك ظهر به مرز كويت رسيديم . نماز ظهر را به امامت حضرت امام خوانديـم . بعد بنا شـد كه ايشان كويت برود ولي اجازة ورود ندادنـد به جز براي دو نفـر يكي آقاي فردوسي پور و يكي هم آقاي امـلايي ، غيـر از اين دو نفر ديگران را اجازه ورود ندادند .
    حاج احمد آقا مي گفت تا ساعت يازده شب آنجا مانديم در اين هنـگام من از حضـرت امـام اجازه گرفـتم كه تفـأل و استخاره به قرآن نمايم ، وقتي به قرآن استخاره كردم اين آيه آمد : اِذْهَبْ اِلَي فِرْعَونَ اِنَّهُ طَغَي * قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّـرْلِي اَمْـرِي * وَاحْلُلْ عُقْـدَةً مِّن لِّسَانِي * يَفْقَهُواْ قَـوْلِي ( سوره طه ، آيات 24 تا 28 ) با اين آيـه روحيه ها تغيير كرد و جهت مشخص شد . از مـرز به بصـره برگشتيم ، مرز كويـت تا بصره فاصلة چنداني ندارد . هنگامي كه برگشتيم بصره ، امام دو ساعت و نيم استراحت كرد بعـد از استراحت بلند شد نماز شب خواند . آنجا من با ايشان  صحبت كـردم حالا كجا بناست برويـم ؟ امام فرمـود : سوريه برويـم . من عرض كـردم اگر سوريـه به ما راه ندهد چه كـار كنيم ؟ ايشان فرمود : اگر اين جور شد به پاريس مي رويم .
    از بصره آمديم فرودگـاه كه به پاريس برويم ، هواپيماي جمبوجت بـراي ما فراهـم شد ، سوار شديم . امـام طبقة‌ دوم هواپيما نشست و در هواپيما سه نفر ديگر هم همراه ما بودند . ما اين سه نفر را نمي دانستيم كه چه كساني هستند تا جايي كه پرواز مستقر شد . يكي از دوستان ضرورت پيدا كرد و يكي از اين سه نفـر او را همراهي كـرد تا نـزديك توالت هواپيما ، اينجا فهميديـم كـه در هواپيما تحـت نظر و زنـداني ماموران عراقي هستيم . بالاخره هواپيما در فرودگاه ژنو به زمين نشست آنجا معمولا ده دقيقه هر مسافري پياده مي شود تا قدمي بزند و يا اگر به چيزي نياز دارد تهيه كند ، ما هم خواستيم پيـاده شويم كه بفهميم در هواپيما تحت نظر هستيم يا خير؟ از خدمة هواپيما تقاضا كرديم كه پياده شويم . خدمة هواپيما از بلندگو اعلام كرد كسي پياده نشود . ما اصرار كرديم كه پيـاده شويم تا اين قضيه براي ما مشخص شود و سرانجام پياده شديم .
    از ژنـو به آقاي حبيبي در پاريس تلفن كـرديم و گفتيم بعد از يك ساعت هواپيما به فرودگاه پاريس مي رسد و چنين قضيه اي هم مطرح است كه ما در هواپيما تحت نظر هستيم ،
اگر پياده شدن ما طول كشيد متوجه باشيد اينكه شايـد ما را مي خواهند به جاي نامعلومي منتقل كنند ، هواپيما به پاريس رسيد وقتي آنجا به زمين نشست ، ما هم پياده شـديم و خطر دفع شد و ديديم كه آقاي حبيبي به همراه دانشـجويان جمع شده اند و ما را بردند منزل و از آنجا بردند به نوفل لوشاتو كه محل استقرار موقت حضرت امام معين شده بود .
    نمايندة ژيسكاردستن رئيس جمهور وقت فرانسه ، از كاخ اليزه آمد و به ما گفت كه شما حق مصاحبه و مبارزة سياسي نداريـد . امـام به تندي گفت ما فكـر مي كرديم ايران و عراق چنين آزاديهايي  را ندارنـد ولي  معلوم  شد كه  فرانسه  هم مثل آنهاست . اگر شما چنين كاري بكنيد من اعلام مي كنم كه در فرانسـه آزادي سياسي براي من ندادنـد و نمي دهنـد . با اين وضعيت 20 روز بـراي امام اجـازة مصاحبه و كـارهاي سياسي ندادند . بعد از 20 روز مانع برطرف شد ، ايشان با كساني كه از ايران مي آمدند و با خبرنگاران مصاحبه مي كرد تا نتيجه همان شد كه انقلاب الحمدلله پيروز شد و به اين مرحله رسيد .

    حاج آقـاي موحدي خدمت شما عرض كنم كه جو نجـف هنگام پيروزي انقلاب و بعد از آن چگونه بوده است ؟

    تا قبل از پيـروزي انقلاب شرايط نجـف در مورد كساني كه از ياران امام باقي مانده بودند بد بود و آنها تحت فشار قرار داشتند ، زيرا فعاليت مبارزاتي مي كرديم مثلا از پاريس نوار ، پيام و مصاحبة امام بعد از هر دو روز به نجف براي آقاي رضواني مي رسيد و از آنجا ما ، بين مردم و طلبه ها پخش مي كرديم .
شخص بنده از سخنراني هاي امام زياد به دستم مي رسيد كه تكثير نموده و تعدادي از آنها را هم در منزل حفاظت مي نمودم .
    هنگامي كه انقلاب پيروز شد آيت الله رضواني ، آيت الله خاتم ، بنـده و  چند نفر ديگر هنوز در نجـف بوديم . در اوايل پيـروزي انقلاب چنـد روزي دولت عـراق با انقـلاب معارضـه نداشت و آقاي دعايي به عنوان سفير انقلاب اسـلامي به عراق آمد و ما براي استقبال ايشان از نجف به فرودگاه بغداد رفتيم . بعد در مقر سفارت آمديم كه قبـلا جاي سفير طاغوت بـود و آثـار طاغوتي مانند جاي نشستن و سالن پذيـرايي به كيفيت مخصوص و استخرهاي كذايي كه حتي غيـر مسلمان در آنها شنا مي كـرد ، را ديده و خداوند را سپاسگزار شـديم كه لطف او موجب شـد چنين امكاناتي در اختيار جمهوري اسـلامي و مسلمانها قرار گيرد . بالاخره وقـت نماز شد و نماز جماعت به امامت آيت الله خاتم خوانده شد …  

    از اعضاي سفارت قبلي ديگر كسي نبود ؟

     نخيـر . چون انقـلاب پيروز شـده بود و آنها همه رفتـه بودند . از آمدن آقـاي دعايي چنـد روزي گذشت كه وضعيت بد شـد و سازمان امنيت عـراق به حـوزه علميه نجـف اشرف حمله ور گرديده شروع به دستگيري اطـرافيان امام كرد و در اين بين آيت الله صدر را هم دستگير نمـود ولي بعـد از مدتي ايشان را رها كرد كه بنده به زيارت ايشان رفتم . پس از چندي دوباره آقاي صدر را دستگيـر كردند كه اين مرتبه ايشان را به همـراه  خواهرشان  بـه شهادت  رساندنـد . بعـد  از اين  حوادث عكسم را به دست مامورين امنيتي و اطـلاعاتي داده بودنـد تا مرا شناسايي و دستگير كنند .

زندان

    در منزل نشسته بوديم كه دو نفر از سازمان امنيت عراق وارد شدند . فهميدم كه قضيه چيست . پشت بام رفتم تا آنها شايـد ببينند كه من نيسـتم ، برونـد اما آنهـا نرفتنـد . لذا از همانجا گفتم آرام باشيد من مي آيم ، از بام پايين آمده خطاب به مـادرم و ديگران گفتم چيزي نگوييد …  و از همان مـنزل افراد سازمان امنيت عراق مرا به زندان[2] نجف بردند .  
    بعد از چنـد روزي كه در نجـف بازداشت بـودم ، مرا به زنـدان كوفه منتقل كردنـد . در آنجا مكان مخصوصي به نـام دارالقضاء بود كه علاوه بر بنده تعداد ديگري هم زنداني بودند . پس از ساعاتي بازجويي شروع شد ، در ابتداي بازجويي به من گفتند: انت من جماعه الخميني؟ يعني تو از طرفداران خميني مي باشي؟ بنده هم با يك جرأتي گفتم : نعم ( بله ) اين حرف خيلي مهـم بود كه انسان در مقـام محاكمه يك چنين جمله مثبت و صريحي از او گفـته شود . بازجويي تمام شـد ، چون وقتي يك نفر به آن چيز مورد سؤال اعتراف كند ديگر بازجويي مورد ندارد . بازجوها رفـتند ، بعد كساني كه هم بنـدم بودند به من انتقاد كـردند كه اين چنين صريح جواب نمي گفتيد ، بايد تقـيه مي كرديد و خود را از پيـروان علماء ديگر معـرفي مي نموديد . پاسخ دادم : حالا كه گفتم توكلت علي الله .
    مدتي بعد از زندان كوفه مرا به اتفاق چندين زنداني ديگر به زندان كليه الشرطه ( پادگان نظامي ) در بغداد فرسـتادند . وضعيت اين زندان خيلي بد بود و در همانجا فهميدم كه براي من و تعدادي ديگر برگشت به نجف نيست لذا به مادرم اطلاع دادم كه شما در فكـر اين نباشيد كه منزل و اثاث خانـه و … چه مي شود ( چون ما نجف منـزل داشتيم بعـد از اينكه ما را دستگير نمودند منزل ما را حزب بعث خراب كرد ) شما به هر كيفيتي مي توانيـد از عراق بيرون شـويد و در فكر چيز ديگر نباشيد ما كه حال در زندان هستيم و …
    در زندان هم مبارزه مان ادامه داشت . مجله اي در پاريس به اسم العـربي تهـيه مي شد كه در لبنـان چاپ و از آنجـا به كشـورهاي ديگر ارسال مي گرديـد از جملـه اين مجلـه براي مطالعـة زندانيان هم آورده مي شد . در يك شماره اين مجله گزارشـي از وضعيـت امـام درج شـده بود ، يكي از عراقيـها با خواندن گزارش نسبت به امام توهين كرد . در مقام دفاع به او گفتم : انت مشرك ، تو با گفتن چنين حرف زشتي دربارة يك چنين شخصيت و مرجع تقليد مسلمين از روش اسـلام خارج شده اي ، با تو مباشرت نمي كنيم و …  
     در زنـدان كليه الشـرطه وضعيتمان از نظـر جسماني و غذايي بسيار بد بود . فقط روزي نيم ساعت فرصت بيرون آمدن  و قـدم زدن در حياط زندان را داشتيم . گاهي در داخل بنـد تنفس چنان برايـمان مشكل مي شـد كه زندانيان با توجه به اينكه بنـدمان يك پنجـرة كوچك داشت ، همه به سـوي آن هجوم مي كردند كه نفسي بكشند . بعضي از شرطه ها با ديدن اين وضعيت براي ما اظهار تأسف مي كردند و مي گفتند : نحن شرطـه المعـاويه . يعني ما سربـازان معاويه هستيم كه شما را زنـداني كرديم وگـرنه سرباز مسلمان اين كار را نمي كنـد كه علماي دين را زنداني نمايد .
    پس از مدتي ما را منتقل كردند به زندان بعقوبه و از آنجا به زندان خانقين ، مدتي در اين زندان بوديم و فكر مي كرديم ما را از اينجا به ايـران مي فرستـند اما چنين حـدسي صورت واقعيت نيافـت . از خانقـين دوباره ما را برگردانـدند بغـداد به زندان كليه الشـرطه . آن زمان خـدا رحمت كنـد مادرم را در نجف بود و براي رهايي ما از طريق بيوت علماي نجف زحمات بسيار كشـيده بود و توسط آيت الله رضواني و آقاي دعايي كه هنوز از عراق خارج نشـده بودند وسيلـه اي برايمان فراهم شد كه از بغـداد مستقيم ما را دوباره به زندان بعقـوبه آوردند و از آنجا هم به زندان خانقين و بعد از مدتي ما را در مرز خسروي به مأمورين ايراني تحويل دادند .البته دوستاني كه قبلا همراه امـام به ايـران آمـده بودنـد اسـامي ما را از وزارت خارجـه به مأمـورين مرزي تلـكس زده بـودند كه ايـن افـراد اگر آمدنـد مواظب باشـيد از ايران خارج نشـوند و بيايـند داخل ايـران از جمله اسم من آنجا بود .

    حاج آقا مي خواسـتم سؤال كنـم همراهان شما از طلاب افغاني بودند يا ايراني ؟

    كساني كه در نجف دستگير شده بودند غالبا ايراني بودند ولي وقتي بغـداد بوديم طلبه هاي افـغاني را هم زياد دستگيـر مي كردند و مي آوردند . به هر صورت از مرز به شهر مقدس قم آمدم ولي نمي دانستم كه مادر و خانواده ام را آيت الله رضواني توسط سفارت جمهوري اسلامي ايران از عـراق به ايران آورده است . در قـم اينها را ديـدم كه قبـل از من آمده اند و موجب خوشحالي مجدد ما شد . الحمدلله خداوند منت گذاشت به اين كيفيت وارد جمهوري اسـلامي ايران شـدم تا الآن كه خدمت دوستان و علاقمندان مي باشم .

ملاقات در قم

    حاج آقاي موحدي نجفي در ايران خدمت امام رسيديد يا نه ؟

    هنگامي كه امام در قـم بود خدمتشان رفتم تا گزارش و احوالات عـراق را براي ايشان نقل كنم ، اينكه برداشت دولت عراق از انقلاب چيست .  
    آمدم دفتر امـام ديدم تعدادي علماء ديگر هم هستند و بنا دارند خدمت امـام بروند ولي به آنها اجازه داده نمي شـد . آنان به من متمسك شدند تا براي آنها وقت ملاقات بگيرم . از آنجايي كه اطرافيان امام مي دانستند من در نجف خدمت امام بوده ام ، اجازة ملاقات علما را كه مطرح كردم فورا پذيرفتند . هنگامي كه وقت ملاقات براي علما گرفتم ، به اتفاق هم خدمت امـام رفتيم . من به لحاظي كه بتـوانم احوال عراق را صحبت نمـايم ، كنار ايشان نشستم و شروع به صحبت كردم . بعـد از ذكر اجمالي اوضاع عراق ، مسئله مهاجرين را كه از افغانستان مي آمدند مطرح نموده و بنده از رفتار غيرمناسب با مهاجرين اظهاراتي كردم كه علمـاء حاضر در ملاقات حرفهايم را تاييـد كردند .
    بـد نيست ادامه جريان ملاقات و بيانات امـام را از روي كتاب بخوانم ، ايشان در آن جلسه فرمود :
    بعضي مسائل گزينش بسيار بد بـوده و احتمال مي رود كه افراد فاسـدي بخواهند ما را از بين ببـرند چون مسائلي از اين قبيل كه شماره شناسنامه فلاني چند است يا فلاني در كجا شهيد شـده جزء مسائل اسـلامي نيست . در كشـور اسـلامي عنوان اين گونه مطالب به نام مكتب خجالت آور است كه اينها ملاك گزينش و اسلامي بودن افراد گردد [3]
    همچنين امام در مورد مسئله مهاجرين بيان كرد : افراد بايد تحقيـق شـوند غير از كسـاني كه مشكـوكند ديگـران را بگذاريد بيايـند ، براي ما مسلمان افغـاني و پاكسـتاني و … با مسلمان ايرانـي فرق ندارد همان كمكي كه ما بـراي مسلمان ايراني مي كنيم براي يك مسلمان ديگر مي كنيم .
    در حقيقت هم اگر روش و منطق اسـلام و اگر اين گونه صفـا و اخـلاص بيـن مسلـمين باشـد بـه زودي مي تـواننـد استعمارزدگي را ريشه كن كنند . اميد است خداوند متعال ما را بيدار نمايد كه از خط اسلام و روش امام خميني ( ره ) پيروي نمائيـم و تا محو كامل استعمار با آن مبارزه كنيم تا اسـلام و مسلمين در هر جايي كه باشـند از قيد و بنـدهاي استعماري نجات پيدا كننـد و اسلام محلي تبديل به اسلام الهي شود .

    حضرت آيت الله موحـدي نجفـي خيلي از شـما تشكـر مي كنيـم واقعا هم خيلي بجا بود ، شاهـد از كتابي كه به دست خودتان تاليف شـده ذكـر نموديد . در خاتمه اگر خاطـره اي از خودتان يا از ديگران مثلا خادم امام كه افغاني بوده يا خاطره اي خـاص يا هر فرمايش ديگـري داريد در خدمت شـما هسـتيم بفرماييد .

    در مصاحبه اول خاطره اي از خادم امام حاج ابراهيم ( ره ) عـرض كردم ولي حال كه شـما اين گـونه سـؤال نموديد ، بد نيست باز هـم در اين زمينـه از روش كاري و علاقـه خودم به امام اظهار كنم . از بنده تاكنون 6 اثر ( كتاب ) چاپ شـده كه يكي از آنها كتـاب ولايت و امامت است . اين كتـاب در نجـف اشرف نوشته شده و در آن مطالبي از حضرت امام ذكر گرديده كه الان مقتضي نيست براي شما عرض كنم ولي اين نكتـه را اشاره مي كنـم كه وقتي من در عراق زنـداني شـدم به مادرم سفارش كردم اين آثار را خدمت آقاي رضـواني ببرد تا ايشان آنها را حفـظ نمايد . مادرم هم اين كـار را انجام داد . آيت الله رضواني نيز آثار بنده را نگهداري كرد .
    وقتي كه ايران آمدم در مورد چاپ كتاب ولايت و امامت  اضطراب داشـتم . چون در اين كـتاب مسئلـه ولايت و امامت بحث شـده كه هم از نظر اعتقـاد ديني بسيار مهم است و هم از جهت اجتماعي ، احيانا كوچكترين مسئلـه اي در آن باشـد بزرگترين ضربه به دين خواهد بود . لذا در تصميم اينكه چاپ شـود يا نه ترديـد داشتم . شبي حضرت امام را خواب ديدم ، آن زمـان ايشان حيات داشـت . ديـدم همين كـتاب ولايت و امامت بنـده را ايشـان از اول تا آخر مهـر زده است . گرچه از نظر ما خواب غير معصوم حجت نيست ولي بعضي خوابها براي انسان اطميـنان آور است . وقتي اين خـواب را ديـدم تصميم گرفتم كتاب را چاپ كنم و الحمدلله چاپ شد .
    يك نسخه از اين كتاب را خدمت حضرت امام فرستادم . يكي هم خدمت حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) بردم . ايشان بزرگترين تشـويق را براي بنـده نمود و مقدار زيادي از كتاب ولايت و امامت را خريداري و نشر كرد .   
     غرض اين كه در اين كـتابي كه 20 سـال قبل در نجـف اشرف نوشته شده با توجه به وضعيت آن زمان كه بسيار مشكل بود كسي اوصاف امـام و برجستـگي هاي ايشان را بنويـسد و حمايت كند ، اما در اين كتاب اين كار صورت گرفته و از روش مبارزاتي ايشان حمايت شده است .

عصر رسالت و امامت

    به مناسبت ختم جلسـه اشاره مي كنـم به گوشـه اي از گوشه هاي صبر و استقامت رسول گرامي اسـلام (صلی الله علیه و آله) كه بـراي حفظ اسلام و دفاع از كيان اسـلام چه زحمات طاقت فرسايي متحمل شد . هُوَ الَّـذِي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَ دِينَ الْحَقِّ لِـيُظْهَرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ  [4] اين پيامبر رحمه للعالمين چنان زحماتي براي تاسيس و تبليـغ قوانين دين كشـيد كه دنيـاي ديروز و امروز لب به زير دندان مي گزد . خود حضرت در بيان تحمل اين مشقات فرمـود : ما اذي نبي كما اذيت . هيچ پيامبري همانند من اذيت نشده است .
    رسول گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله) در مدت 23 سال دوران رسالت 13 سال در مكه ، 10 سال در مدينه چه خدماتي براي اسلام و مسلمين انجـام داد و بعـد از خود مرجعيت ثقليـن و امامت امام اميرالمؤمنين و ائمـه معصومين ( عليهم الصلاة والسلام ) را بـراي اسـلام و مسلمين تعيين و معرفي نمود و حديث غديـر خم و خبر متواتر ثقلين را براي مردم اعلام كرد : اِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُـمْ بِهِمَا لَـن تَضِلُّـوْا كِتَابَ اللهِ وَ عِـتْرَتِي اَهْلَ بَيْـتِي وَ اِنَّهُمُا لَـن يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ  [5]
    اسفا كه بعد از در گذشت نبي مكـرم اسلام (صلی الله علیه و آله)  حوادث تلخي براي اسلام و مسلمين پيش آمـد و جلوي تكامل اسلام گرفته شد ، مدت 80 سال بني اميـه ، 600 سال بني عباس ، 700 سال عثمانيها چه بازيهايي با اسـلام كردنـد ولي در اوان نوسان اسـلام به ضميمة غيبت صغـري ، 300 سال ائمـه (عليهم الصلاة والسلام) حافظ اسلام بودند . گاهي به لسان جهاد ، گاهي به لسان صبر ، گاهي به لسـان دعا و گاهي به لسان عمل حافـظ
دين و شريعت بودند و …

عصر فقاهت

    بعد از ظهور عصر رسالت و امامت ، علماء و فقهاء حافظ اسلام مي باشند و بدون ترديد بر احدي پوشيده نيست كه در نوار بلنـد تاريخ عالمان رباني و فقيهان نامي حوزه هاي علميه در تكـامل حيات اجـتماعي و سياسي اسـلام نقش سازنـده و خلاقي داشتنـد ، همانا كساني كه از تبار پيامـبرانند در صف ابراهيم و محمد(صلی الله علیه و آله) ، در صف عيسي و موسي ، در صف امامت ايستاده اند روحانيت اسلام است . اين شيـخ صدوق و كليني و اين شيخ طوسي و شيخ مفيد ، سيد مرتضي و سيد رضي ، شهيدين و عـلامة حلي و سايـر علمـاي بالله و امناي رسـول بوده اند كه ميراث نبوت و امامت را حفظ كرده انـد و بيش از هزار و صد سال در سنگر حوزه ها و فقاهت از كيان اسـلام و مسلمين دفاع نمودند .
    هـر نهضتي كه در قلمـرو تاريـخ اسـلام  سر بر افراشـته ريشه اش در حـوزه هاي علميه بـوده است كه عالمان وارسته از هوي و هوس  به  عـنوان پرچمداران  نهضت در ظلمات  ظلم و تاريكي استبـداد براي رهايي ملتها از زنجـير استعمار قـيام كرده اند و در اين راه چه قدر از علماي اسلام در مصر و حجاز در عـراق و لبنان ، در افغانستان و ايران ، در هـند و پاكستان شهيد و تبعيد و زندان شده اند .
    در قرن معاصر آن فقيه نامي و انقلابي حوزه علميه نجف و قم خميني بزرگ ( ره ) بود كه با مديريت صحيح و قاطعيت قيـد اسارتهاي استعـمار را شكست و مـوج نهضت اسـلامي از نقطه پر خروش آسيا ( ايران ) از مرزهاي اعتباري غلط گذشت و سرانجـام مكتبهـاي من درآوردي مادي در زبـاله دان تاريخ دفن و گروهكهاي اسير شده به آنها را به خاك مذلت نشاند . دژخيـمان غربي و سياستمـداران قلابـي آنان را زمين گيـر و مفلوك نمود تا روزي رسيد فرمـود : اسـلام سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهـد كرد . سپس با قلبي مطمئن و دلي آرام به جايگاه ابدي سفر نمود . روانش شاد ، رحمت و رضوان الهي نصيبشان ، خداوند درجاتشان را عالي بفرمايد . خداوند سبحان ما را هم به حق محمـد و آل محمـد (صلوات الله علیهم اجمعین) از رحمت و غفـرانش بهره منـد گرداند . ضمن تشكر و خوش آمـد به شما همزمان با توفيـق الهـي دراين چنـد جلسـه از جملـه به چنـد نكتـة موضوعي اشاره شد :
     در مورد شخصيت و خصوصيات امام ( ره ) اينكه ايشان ابعـاد كمالي متعدد داشته و نكته بارز ، عرفان نظري و عملي ايشان بـود و مي تـوان گفت همين اخلاص و استقامت عملي دخيل در پيروزي انقلاب اسلامي بوده و …
    2- اشاره شد به جهت تقوائي و تعادل اجتماعي ايشان و براي ما آن چيزي كه برجستگي داشت اطمينان امام در ايكال بعـضي مسائـل برايـم بـود تا جـايي كه مهـر شخصيـشان را استقلالاً در اختيارم مي گذاشت .
     روش مناسب امام (ره) نسبت به كودكان و نوجوانان بود كه ايشان درباره آنان توجه و تفقد پدرانه داشته و …
     به خاطراتي از حاج آقا مصطفي و حاج احمد آقا و از ياران ديگر امام (ره) اشاره شد و …   
    5 ـ سخني چند از زحمات علما و فقهاي اسلام ذكر شد كه آنان بعد از ظهور عصر رسالت و امامت در عصر غيبت كبري در هر مكان و زمان حافظ آثار اسلام و حافظ ميراث نبـوت و امامت بوده اند و …

    الـحمدلله رب العالمـين و صلي الله علي سيدنـا و نبينـا محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين السلام عليكم و رحمه الله و بركاته .

    حضرت آيت الله العظمی موحدي نجفي از فرصتهايي كه در اختيار ما گذاشـتيد ، سپاسـگزاريم و از صحبتـهايي كه طي اين چند جلسه مصاحبه انجام داديد ، واقعا استفاده كرديم . و … [6]

_________________________

[1] ـ سوره حج ، آيه 32

[2] ـ اين رخداد در تاريخ 24 رجب 1400 = 1358 واقع شد .

[3] ـ از سخنان امام در ديدار با اعضاي ستاد مركزي پيگيري فرمان امام

[4] ـ سوره توبه ، آيه 33

[5] ـ وسايل الشيعه ، جلد 27 ، صفحه 34

[6] ـ پنجشـنبه 30 / 7 / 1377 بـرابـر با اول رجب 1419 مطابـق با 22 اكتبـر 1998 ميلادي