احکام طلاق
قال الله تبارك و تعالي: وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا
لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ .[1]
طلاق صيغهای است كه عقد دائم را به هم ميزند و موجب جدايي زن و شوهر ميشود . اسلام همانگونهكه نسبت به ازدواج سفارش نموده و آن را سنت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) دانسته طلاق را مورد نكوهش و مذمت شديد قرار داده است ؛ در بعضي از روايات وارد شده كه «از ميان چيزهای حلال طلاق مبغوضترين آنها نزد خداوند ميباشد» .[2] بر اين اساس از طرفي دستورات اسلام نسبت به ازدواج به شكلي است كه پايههاي آن به حدي قوي و محكم به وجود آيد كه كمتر منجر به طلاق شود و از طرف ديگر محدوديتهای زيادی در شرايط و احكام طلاق قرار داده شده تا كمتر تحقق يابد ؛ ولي با اين حال اگر ادامة زندگي و رابطه همسری بين زن و شوهر موجب عسر و حرج و فشارهای روحي و اختلافات شديد و غيرقابل اصلاح شود ، اسلام طلاق را راه نجات زن و شوهر دانسته است .
(مسئله 2997) مردي كه زن خود را طلاق ميدهد بايد عاقل و بنا بر احتياط واجب بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد ؛ پس اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد باطل است . همچنين بايد قصد طلاق داشته باشد ؛ پس اگر صيغة طلاق را بدون اراده يا به شوخي بگويد صحيح نيست .
(مسئله 2998) زنی را كه ميخواهند طلاق دهند بايد داراي دو شرط باشد :
1ـ هنگام طلاق از خون حيض يا نفاس پاک باشد.
2ـ در پاكی پس از حيض و نفاس يا در حال نفاس و حيض كه پيش از اين پاكی بوده شوهرش با او نزديكي نكرده باشد. و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده بيان ميشود .
(مسئله 2999) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است :
1ـ شوهر پس از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد .
2ـ معلوم باشد كه آبستن است ؛ و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش دهد بعد بفهمد آبستن بوده ، چنانچه قصد ايجاد و تحقق طلاق صورت گرفته اشكال ندارد ؛ هر چند احوط اعاده طلاق است .
3ـ شوهر به علت غايب بودن نتواند و يا برايش مشكل باشد كه پاک بودن زن را بفهمد .
(مسئله 3000) اگر زن را از خون حيض و نفاس پاك بداند و طلاقش دهد بعد بفهمد هنگام طلاق در حال حيض يا نفاس بوده ، طلاق او باطل است ؛ ولي اگر او را در حيض يا نفاس بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده ـ چنانچه قصد جدي نسبت به ايجاد و تحقق طلاق صورت گرفته ـ طلاق او صحيح است .
(مسئله 3001) اگر با همسرش كه از حيض و نفاس پاك بوده نزديكي كند و در همان پاكي طلاقش دهد ، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده ـ چنانچه قصد ايجاد و تحقق طلاق صورت گرفته ـ طلاق اشكال ندارد ؛ هر چند احوط آن است كه دوباره طلاق دهد .
(مسئله 3002) اگر مردي كه غايب است بخواهد همسر خود را طلاق دهد ، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه همسر او در حال حيض يا نفاس است يا نه ـ اگر چه اطلاع او از روي عادت حيض زن يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معين شده ـ بايد حال او را جويا شود ؛ و اگر نتواند بايد تا مدتي كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك ميشوند صبر كند ؛ و احوط آن است كه حداقل تا يك ماه بلكه بهتر است تا سه ماه صبر كنند و بعد طلاق دهد ؛ و در اين صورت اگر بعد معلوم شود در حال حيض بوده طلاق صحيح است .
(مسئله 3003) كسي كه غايب نيست ولي اطلاع از حال زن براي او ممكن نميباشد ـ مانند شخصي كه زنداني است و ملاقات ندارد ـ در حكم غايب است .
(مسئله 3004) اگر با همسرش در حال پاكي نزديكيكند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود ؛ ولي اگر زن آبستن باشد يا نه سال او تمام نشده و يا يائسه باشد ، ميتواند بعد از نزديكي بلافاصله او را طلاق دهد .
(مسئله 3005) اگر با همسرش كه از حيض يا نفاس پاك است نزديكي كند و سپس مسافرت نمايد ، چنانچه راهي براي تحقيق از حال زن نباشد و بخواهد او را طلاق دهد بايد به اندازهاي كه زن معمولاً بعد از آن پاكي خون ميبيند و دوباره پاك ميشود صبر كند ؛ و احوط آن است كه تا يك ماه و بهتر است تا سه ماه صبر كند .
(مسئله 3006) اگر مرد بخواهد همسر خود را كه يائسه نيست ولي از نظر اصل خلقت يا به علت بيماري حيض نميشود طلاق دهد ، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده به مدت سه ماه از نزديكي با او خودداري نمايد و سپس او را طلاق دهد .
(مسئله 3007) بنا بر احتياط واجب بايد طلاق به صيغة عربي صحيح و با قصد انشاء ـ يعني قصد ايجاد طلاق ـ خوانده شود ؛ و بايد دو مرد عادل آن را بشنوند . همچنين صيغة طلاق بايد منجّز و بدون قيد و شرط باشد .
(مسئله 3008) اگر خود شوهر بخواهد صيغة طلاق را بخواند ـ چنانچه مثلاً اسم زن او فاطمه باشد ـ بايد بگويد: «زَوْجَتی فاطِمَةُ طالِقٌ» يعني: «زن من فاطمه رهاست» ؛ و اگر بخواهد ديگري را وكيل كند ، آن وكيل بايد بگويد: «زَوْجَهُ مُوَكِّلی فاطِمَةُ طالِقٌ» يعني: «زن موكل من، فاطمه رهاست» .
(مسئله 3009) پدر و جد پدريِ ديوانهاي كه از كودكي ديوانه بوده ـ در صورتي كه به مصلحت ديوانه باشد ـ ميتوانند زن او را طلاق دهند ؛ و چنانچه پس از بلوغ ديوانه شده باشد با اجازة حاكم شرع ميتوانند زن او را طلاق دهند .
(مسئله 3010) اگر مردي زني را فريب دهد تا از شوهر خود طلاق بگيرد و زن او شود و او به اختيار خود طلاق دهد ، طلاق و عقد آنها صحيح است ؛ هر چند آن دو بد كردهاند .
(مسئله 3011) زني كه به عقد موقت درآمده طلاق ندارد ؛ و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود يا مرد مدت را به او ببخشد ؛ به اين ترتيب بگويد: «بقيه مدت را به تو بخشيدم و تو را بريءُ الذّمه كردم» . و در اين صورت شاهد گرفتن و پاك بودن از حيض يا نفاس لازم نيست .